asker

/ˈæskər//ɑːskə/

معنی: متقاضی
معانی دیگر: گدا، سائل

جمله های نمونه

1. The asker beetled off without waiting for an answer.
[ترجمه گوگل]سوال کننده بدون اینکه منتظر جواب باشد سوسک زد
[ترجمه ترگمان]گدا نیز بی آنکه منتظر جواب بماند خاموش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The manager asker her to alter the mistake on the price - tag.
[ترجمه گوگل]مدیر از او می خواهد که اشتباه روی برچسب قیمت را تغییر دهد
[ترجمه ترگمان]مدیر او را وادار به تغییر اشتباه روی برچسب قیمت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Bing Yang ( asker ): 3:05 pm Nov 2 2004: it is a type of communication among people.
[ترجمه گوگل]بینگ یانگ (پرسنده): 3:05 بعد از ظهر 2 نوامبر 2004: نوعی ارتباط بین مردم است
[ترجمه ترگمان]بینگ یانگ (asker): ساعت ۳: ۰۵ بعد از ظهر ۲ نوامبر ۲۰۰۴: این نوع ارتباط بین مردم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The head nurse or the asker prepaired questions previously and controlled training time reasonablely.
[ترجمه گوگل]سرپرستار یا سوال کننده سوالات را از قبل آماده کرده و زمان آموزش را به طور منطقی کنترل می کند
[ترجمه ترگمان]پرستار رئیس یا the سوالات مربوط به دوره آموزشی قبل و بعد از ظهر را تحت کنترل داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She rejected me when I asker her out on date.
[ترجمه گوگل]وقتی از او خواستم قرار ملاقات بگذارم او مرا رد کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی که من باه اش قرار گذاشتم، منو رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Asker : " Are we brother? "
[ترجمه گوگل]پرسشگر: ما برادریم؟
[ترجمه ترگمان]عسکر: \"آیا ما برادر هستیم؟\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If they are made of other materials, their surface is covered with plastics. Colour offerd asker.
[ترجمه گوگل]اگر از مواد دیگری ساخته شده باشند، سطح آنها با پلاستیک پوشانده می شود رنگ ارائه شده پرسشگر
[ترجمه ترگمان]اگر از مواد دیگر ساخته شده باشد، سطح آن ها با پلاستیک پوشانده شده است رنگ offerd رنگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متقاضی (اسم)
demandant, applicant, asker, solicitant, suppliant

انگلیسی به انگلیسی

• one who asks, one who inquires

پیشنهاد کاربران

متقاضی. گدا. سائل
مثال:
An asker asked for a punishment sure to befall.
�سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ‏ واقِعٍ‏�
سائلی درخواست رخ دادن یک عذاب قطعی کرد.
درخواست کننده

بپرس