• : تعریف: of, pertaining to, or characteristic of Asia or its peoples.
اسم ( noun )
• : تعریف: a native of Asia, or a descendant thereof.
جمله های نمونه
1. There is widespread discrimination against doctors of Asian origin.
[ترجمه گوگل]تبعیض گسترده ای علیه پزشکان آسیایی الاصل وجود دارد [ترجمه ترگمان]تبعیض گسترده ای در مورد پزشکان منشا آسیایی وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Rice is the staple diet in many Asian countries.
[ترجمه Mhsa] . برنج رژیم اصلی در بسیاری از کشورهای آسیایی است
|
[ترجمه گوگل]برنج رژیم غذایی اصلی در بسیاری از کشورهای آسیایی است [ترجمه ترگمان]برنج رژیم غذایی اصلی بسیاری از کشورهای آسیایی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. There were two little girls, one Asian and one with blonde hair.
[ترجمه گوگل]دو دختر کوچک بودند، یکی آسیایی و دیگری با موهای بلوند [ترجمه ترگمان]دوتا دختر کوچولو بودن، یه آسیایی و یکی با موهای بلوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Asian airlines remain untouched by the deregulation that has swept America.
[ترجمه گوگل]خطوط هوایی آسیایی از مقررات زدایی که آمریکا را فرا گرفته دست نخورده باقی می مانند [ترجمه ترگمان]خطوط هوایی آسیایی توسط مقررات زدایی که آمریکا را فرا گرفته است، دست نخورده باقی مانده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. An Asian is a person born or living in Asia.
[ترجمه گوگل]آسیایی فردی است که در آسیا به دنیا آمده یا زندگی می کند [ترجمه ترگمان]یک آسیایی شخصی است که در آسیا به دنیا آمده است یا زندگی می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Mary is in the lobby of Asian Hotel.
[ترجمه گوگل]مری در لابی هتل آسیایی است [ترجمه ترگمان]مری در لابی هتل آسیایی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She has an intimate knowledge of the Asian market.
[ترجمه گوگل]او اطلاعات دقیقی از بازار آسیا دارد [ترجمه ترگمان]او دانش عمیقی از بازار آسیایی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He has his place in the Asian team not because he is white but because he is good.
[ترجمه گوگل]او جای خود را در تیم آسیایی دارد نه به خاطر سفید بودن بلکه به دلیل خوب بودن [ترجمه ترگمان]او در تیم آسیایی جای خود را دارد، نه به این خاطر که سفید است، بلکه به این دلیل که خوب است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The economic power of many Asian countries has grown dramatically in recent years.
[ترجمه گوگل]قدرت اقتصادی بسیاری از کشورهای آسیایی در سال های اخیر رشد چشمگیری داشته است [ترجمه ترگمان]قدرت اقتصادی بسیاری از کشورهای آسیایی در سال های اخیر به شدت افزایش یافته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Investors ranked South Korea high among Asian nations.
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاران کره جنوبی را در میان کشورهای آسیایی در رتبه بالایی قرار دادند [ترجمه ترگمان]سرمایه گذاران کره جنوبی را در میان کشورهای آسیایی قرار دادند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The Asian countries along the coast of the Pacific all came out against the US new military base in Japan.
[ترجمه گوگل]کشورهای آسیایی در امتداد سواحل اقیانوس آرام همگی علیه پایگاه نظامی جدید ایالات متحده در ژاپن ایستادند [ترجمه ترگمان]کشورهای آسیایی در امتداد ساحل اقیانوس آرام به پایگاه نظامی جدید آمریکا در ژاپن دست یافتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Two thirds of the pupils are of Asian origin.
[ترجمه گوگل]دو سوم دانش آموزان اصالتاً آسیایی هستند [ترجمه ترگمان]دو سوم دانش آموزان اهل آسیای میانه هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The plight of the Asian economy is forcing businesses to downsize.
[ترجمه گوگل]وضعیت اسفبار اقتصاد آسیا، کسب و کارها را مجبور به کوچک شدن می کند [ترجمه ترگمان]مشکلات اقتصاد آسیای میانه، تجار را مجبور کرده است تا اندازه خود را کاهش دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Asian women are more modest and shy, yet they tend to have an inner force.
[ترجمه گوگل]زنان آسیایی متواضعتر و خجالتیتر هستند، اما تمایل به داشتن نیروی درونی دارند [ترجمه ترگمان]زنان آسیایی کم رو و خجالتی هستند، با این حال تمایل دارند که یک نیروی درونی داشته باشند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
اسیایی (صفت)
asian, oriental, asiatic
انگلیسی به انگلیسی
• native or resident of asia of or pertaining to asia asian means belonging or relating to asia. an asian is a person who comes from india, pakistan, or some other part of asia.
پیشنهاد کاربران
آسیایی My friend is Asian and she speaks Chinese fluently. دوست من آسیایی است و به زبان چینی با تسلط صحبت می کند.
آسیای میانی، جهان سوم
( آسیا ) یک واژه پارسی است. آسیا از ریشه �آس� و �آسان� است به معنی: استوار، ایستاده، بالا و جایگاه بالا آمدن خورشید و چون آسیا نسبت به یونان در شرق جای داشت، آن را آسیا به معنی �جایگاه بالا آمدن آفتاب� نامیدند. آسیا در آغاز تنها به آسیای کوچک ( آناتولی ) گفته می شد ولی سپس برای همه سرزمینهای شرق اورپا به کار رفت نام دریای اژه� در شرق یونان هم ریخت دیگری از همان واژه �آسیا� است. ... [مشاهده متن کامل]
پَسگشت ( =مرجع ) :برگه 32 از نبیگِ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .
آسیایی البته تو آمریکا وقتی میگن asian منظورشون چشم بادامی هاست. یعنی مردم شرق آسیا Petite Asian women will always be top notch