ascertain

/ˌæsərˈteɪn//ˌæsəˈteɪn/

معنی: معین کردن، معلوم کردن، محقق کردن، ثابت کردن
معانی دیگر: اثبات کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ascertains, ascertaining, ascertained
مشتقات: ascertainable (adj.), ascertainably (adv.), ascertainment (n.)
• : تعریف: to come to know (some information) with complete certainty, especially through a process of investigation; determine.
مترادف: determine
مشابه: confirm, discern, discover, distinguish, establish, fathom, find out, learn, pin down, substantiate, unearth, verify

- The medical examiner has not yet ascertained the cause of death.
[ترجمه گوگل] پزشکی قانونی هنوز علت مرگ را مشخص نکرده است
[ترجمه ترگمان] پزشک قانونی هنوز علت مرگ را مشخص نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Somehow the press ascertained that the prince had plans to marry.
[ترجمه گوگل] به نحوی مطبوعات متوجه شدند که شاهزاده قصد ازدواج دارد
[ترجمه ترگمان] به هر حال مطبوعات متوجه شدند که شاهزاده قصد ازدواج دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police are trying to ascertain how the thief entered the building.
[ترجمه گوگل] پلیس در حال بررسی نحوه ورود سارق به داخل ساختمان است
[ترجمه ترگمان] پلیس داره سعی می کنه بفهمه دزد چطوری وارد ساختمون شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. i wanted to ascertain his claim
می خواستم ادعای او را به طور مسلم معلوم کنم.

2. A postmortem was ordered to try to ascertain the cause of death.
[ترجمه گوگل]دستور کالبدشکافی برای کشف علت مرگ صادر شد
[ترجمه ترگمان]بعد از مرگ دستور دادند تا علت مرگ را مشخص کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'm going to ascertain the truth.
[ترجمه گوگل]من می روم تا حقیقت را مشخص کنم
[ترجمه ترگمان]می خواهم حقیقت را بدانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You should ascertain the level of insurance cover from the car rental company.
[ترجمه گوگل]شما باید سطح پوشش بیمه را از شرکت کرایه خودرو مشخص کنید
[ترجمه ترگمان]تو باید سطح بیمه شرکت کرایه ماشین را مشخص کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Take time to ascertain what services your bank is providing, and at what cost.
[ترجمه گوگل]برای اطمینان از اینکه بانک شما چه خدماتی را ارائه می دهد و با چه هزینه ای زمان بگذارید
[ترجمه ترگمان]زمان بگذارید تا مشخص کنید که بانک شما چه خدماتی ارائه می دهد، و به چه قیمتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The police are trying to ascertain what really happened.
[ترجمه Peter Strahm] پلیس در حال تلاش برای فهمیدن آنچه واقعا اتفاق افتاده است.
|
[ترجمه گوگل]پلیس در تلاش است تا مشخص کند واقعا چه اتفاقی افتاده است
[ترجمه ترگمان]پلیس داره سعی می کنه بفهمه واقعا چه اتفاقی افتاده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Could you ascertain whether she will be coming to the meeting?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید مطمئن شوید که او به جلسه خواهد آمد یا خیر؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید مطمئن باشید که او به جلسه می آید یا نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We must ascertain the usual customs of the local people and arrange accordingly.
[ترجمه گوگل]ما باید آداب و رسوم معمول مردم محلی را مشخص کنیم و بر اساس آن ترتیب دهیم
[ترجمه ترگمان]باید رسم معمول افراد محلی را مشخص کنیم و ترتیب آن را بدهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It can be difficult to ascertain the facts.
[ترجمه گوگل]تشخیص حقایق می تواند دشوار باشد
[ترجمه ترگمان]تشخیص حقیقت سخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The police have so far been unable to ascertain the cause of the explosion.
[ترجمه گوگل]پلیس تاکنون نتوانسته است علت این انفجار را مشخص کند
[ترجمه ترگمان]پلیس تا الان نتونسته علت انفجار رو مشخص کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A pathetic attempt to use proto-scientific methods to ascertain and then apprehend the transcendent.
[ترجمه گوگل]تلاشی رقت‌انگیز برای استفاده از روش‌های پیش‌علمی برای تعیین و سپس درک امر متعالی
[ترجمه ترگمان]تلاش رقت انگیز برای استفاده از روش های اولیه علمی برای تعیین و سپس درک آن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Readers should ascertain how their own central bank defines money supply.
[ترجمه گوگل]خوانندگان باید بدانند که بانک مرکزی خودشان چگونه عرضه پول را تعریف می کند
[ترجمه ترگمان]خوانندگان باید بدانند که چگونه بانک مرکزی خودشان تامین مالی را تعیین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Readers should ascertain the situation regarding the convertibility of paper money in their own countries.
[ترجمه گوگل]خوانندگان باید وضعیت قابل تبدیل بودن پول کاغذی در کشورهای خود را بررسی کنند
[ترجمه ترگمان]خوانندگان باید وضعیت مربوط به the پول کاغذی را در کشورهای خود تعیین کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He confirmed officers were still trying to ascertain what had been taken.
[ترجمه گوگل]وی تأیید کرد که ماموران همچنان در تلاش برای بررسی آنچه که گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]او تایید کرد که افسران هنوز سعی دارند چیزی را که دزدیده بودند مشخص کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معین کردن (فعل)
assign, settle, establish, fix, specify, appoint, designate, determine, ascertain, define, delineate, denominate, cast

معلوم کردن (فعل)
specify, reveal, manifest, determine, ascertain, define, locate

محقق کردن (فعل)
ascertain, inquire, verify, vindicate

ثابت کردن (فعل)
stable, evidence, demonstrate, prove, ascertain, freeze, clinch, immobilize, posit

تخصصی

[ریاضیات] تحقیق کردن، معلوم کردن، ثابت کردن

انگلیسی به انگلیسی

• clarify, verify, confirm
if you ascertain that something is the case, you find out that it is the case; a formal word.

پیشنهاد کاربران

کشف کردن
✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To find out for certain; to determine 🔍😃
🔍 مترادف: Discover
✅ مثال: The detective sought to ascertain the truth.
۱. تحقیق کردن. پرس و جو کردن ۲. پی بردن. دریافتن. فهمیدن ۳. تعین کردن. محقق ساختن. معلوم کردن
مثال:
So that He may ascertain that they have delivered the message of their Lord and He encompasses all that is with them
...
[مشاهده متن کامل]

برای اینکه معلوم کند که آنها پیام پروردگارشان را رسانده اند و او به همه آنچه با آنهاست احاطه دارد.
�لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ�

ascertain ( v ) ( �sərˈteɪn ) =to find out the true or correct information about sth, e. g. It can be difficult to ascertain the facts. ascertainable ( adj ) , ascertainment ( n )
ascertain
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : ascertain
✅️ اسم ( noun ) : ascertainment
✅️ صفت ( adjective ) : ascertainable
✅️ قید ( adverb ) : _
" اُست/ایست/سِت" تکواژی در زبانِ پارسی است که در بافتِ آغازینِ کارواژه می نشیند و برایِ نشان دادنِ
1 - ثابت، فیکس، ایستاده، ثابت کردن ( برای نمونه یک چیزی را ثابت ایستاندن )
2 - قائم بودن ( برای نمونه در هندسه )
...
[مشاهده متن کامل]

3 - ثابت کردن ( برای نمونه اُستوانیدن )
4 - معلوم کردن، مشخص کردن ( همبسته با شماره 3 ) ( برای نمونه اُستوانیدن )
5 - قرار دادن، گذاشتن ( برای نمونه هِشتَن در زبانِ پارسی و stehen /stellen در زبانِ آلمانی و set در زبانِ انگلیسی )
6 - حضور، بودگی، در پیشگاه بودن ( برای نمونه هَستن، آستان، آستانه )
بکار می رود. در واژه هایی همچون "ایستادن/ایستاندن"، "هشتَن/هستن"، " اُستواندن"، " آستان/آستانه" ، " ستون" ، " اُستخوان" ، " اُستوانه" و. . . نیز بکار می رود.
واژگانی همچون stehen، stellen، stand و. . . در زبانِ آلمانی و واژگانی همچون set، establish و. . در زبان انگلیسی نیز وجود دارد.
درباره شماره های 3 و 4 بالا باید گفت که از نظر معنایی چیزی شبیه به واژه یِ ( ascertain ) در زبان انگلیسی و واژه ( feststellen ) در زبانِ آلمانی مدنظر است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهادواژه:
یک واژه یِ پیشنهادی برایِ واژه یِ " aufstellen " = ( برقرار کردن ) در زبانِ آلمانی می تواند واژه " بَراُستواندن یا بَرهِشتَن" باشد.
کارواژه " اُستواندن" بیشتر برابر با کارواژه یِ ascertain در زبان انگلیسی و feststellen در زبانِ آلمانی است تا کارواژه یِ prove .
به آسانی می توان برابرِ کارواژه هایی همچون " مشخص کردن، معلوم کردن، معین کردن" کارواژه هایی با تکواژِ آغازینِ " است" ساخت یا با پیشوندهایی که بر تکواژِ " است" حمل می شود، به برابرهایِ درخوری دست یافت.

مطمئن شدن
احراز کردن
To find out
To discover
To get/come to know
To fathom out
To become aware of
To learn
To figure out
To dig out/up
To determine
To make certain of
To understand
To comprehend
To determine
با اطمینان
تعیین کردن - معین کردن
مشخص کردن - تشخیص دادن
( محل/جا/موقعیت چیزی )
To ascertain location of something

To make certain of
To find something out for certain
To make sure of
اطمینان حاصل کردن
اطمینان پیدا کردن
یقین پیدا کردن
To become aware of
To learn
( بدون شک و به طور قطعی و در کمال اطمینان )
...
[مشاهده متن کامل]

از چیزی خبر دار شدن
از چیزی آگاهی پیدا کردن
خاطر جمع شدن
I was bound legally and morally to ascertain the captains status
Star Trek TOS

پی بردن، کشف کردن

مشخص کردن، مطمئن شدن، فهمیدن
فهمیدن , کشف کردن
find out , discover
نشان دادن. اثبات کردن. فهمیدن. تشخیص دادن
تعیین کردن ، مشخص کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس