• : تعریف: the state of being in a dominant position; dominance. • مترادف: ascendant, dominance • متضاد: subordination • مشابه: advantage, dominion, hegemony, mastery, power, reign, sovereignty
جمله های نمونه
1. Butler established ascendancy over his critics.
[ترجمه گوگل]باتلر بر منتقدان خود برتری یافت [ترجمه ترگمان]باتلر تسلط خود را بر منتقدان خود برقرار کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. We have had ascendancy over the enemy in the battle.
[ترجمه گوگل]ما در نبرد بر دشمن برتری داشته ایم [ترجمه ترگمان]ما در جنگ به دشمن تسلط داشتیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The opposition party was in the ascendancy .
[ترجمه محدثه فرومدی] حزب مخالف بالاتر بود/غالب بود
|
[ترجمه گوگل]حزب اپوزیسیون در برتری بود [ترجمه ترگمان]حزب مخالف در این سلطه بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He slowly gained ascendancy in the group.
[ترجمه گوگل]او به آرامی در گروه برتری یافت [ترجمه ترگمان]او به آرامی در گروه برتری پیدا کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. To ensure his continued ascendancy over Congress, Gandhi had to radicalize himself again.
[ترجمه گوگل]گاندی برای اطمینان از تداوم برتری خود بر کنگره، مجبور شد دوباره خود را رادیکال کند [ترجمه ترگمان]برای اطمینان از برتری مداوم وی در کنگره، گاندی مجبور شد دوباره خود را فریب دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Nothing but independent advice or relief from the ascendancy of her husband over her judgment and will would suffice.
[ترجمه گوگل]جز نصیحت مستقل یا رهایی از برتری شوهر بر قضاوت و اراده او کافی نیست [ترجمه ترگمان]هیچ چیز جز نصایح independent یا رهایی از سلطه شوهر بر داوری او کافی نیست و کافی خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The U. S. gained ascendancy after World War II.
[ترجمه گوگل]ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم به برتری رسید [ترجمه ترگمان]U اس پس از جنگ جهانی دوم به اوج خود رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Lilov denied that this demonstrated the ascendancy of party conservatives.
[ترجمه گوگل]لیلوف رد کرد که این نشان دهنده برتری محافظه کاران حزبی است [ترجمه ترگمان]Lilov انکار کرد که این امر سلطه محافظه کاران حزب را اثبات کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Thus the dinosaurs themselves probably gained ascendancy in precisely this fashion.
[ترجمه گوگل]بنابراین خود دایناسورها احتمالاً دقیقاً به همین روش برتری یافته اند [ترجمه ترگمان]بنابراین خود دایناسورها به طور دقیق این مد را به دست اوردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Another political reality is the ascendancy of the Republican Party.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از واقعیت های سیاسی، برتری حزب جمهوری خواه است [ترجمه ترگمان]یک واقعیت سیاسی دیگر، سلطه حزب جمهوری خواه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. In 199 with the Gingrichian Republicans on the ascendancy, Clinton shifted from championing more statism to defending the status quo.
[ترجمه گوگل]در سال 199، در حالی که جمهوری خواهان گینگریچی در حال برتری بودند، کلینتون از حمایت بیشتر از دولت گرایی به دفاع از وضعیت موجود تغییر جهت داد [ترجمه ترگمان]در ۱۹۹ مورد از جمهوریخواهان Gingrichian در این سلطه، کلینتون از تلاش بیشتر برای دفاع از وضعیت موجود تغییر کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. In surmounting it, Butler established ascendancy over his critics.
[ترجمه گوگل]با غلبه بر آن، باتلر بر منتقدان خود برتری یافت [ترجمه ترگمان]برای غلبه بر آن، باتلر تسلط خود را بر منتقدان خود برقرار کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The key was lineage; members of the Anglo-Saxon ascendancy stuck together.
[ترجمه گوگل]کلید اصل و نسب بود اعضای برتری آنگلوساکسون به هم چسبیده بودند [ترجمه ترگمان]کلید اصل و نسب بود؛ اعضای تسلط Anglo - به هم چسبیده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The former now seem to be in the ascendancy.
[ترجمه گوگل]سابق به نظر می رسد در حال حاضر در برتری [ترجمه ترگمان]اکنون به نظر می رسد که اولی در این برتری باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The Piedmontese aristocracy enjoyed an unchallenged ascendancy within the state, providing most of the personnel for the government.
[ترجمه گوگل]اشراف Piedmontese در داخل ایالت از برتری بی چون و چرای برخوردار بودند و بیشتر پرسنل دولت را تامین می کردند [ترجمه ترگمان]آریستوکراسی Piedmontese از برتری بلامنازع در دولت برخوردار بود و بیشتر پرسنل دولت را تامین می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: Dominance or control 👑 🔍 مترادف: Supremacy, authority ✅ مثال: The political party gained ascendancy after the election
مثال؛ The Renaissance marked the ascendancy of humanism and the arts. In a discussion about politics, someone might argue, “The party in power is losing its ascendancy as public opinion shifts. ” ... [مشاهده متن کامل]
A business analyst might comment, “The tech industry’s ascendancy has reshaped the global economy. ”
تفوق. برتری. سلطه مثال: We have had ascendancy over the enemy in the battle. ما در جنگ بر دشمن برتری و سلطه داشتیم.