as a rule


معمولا، به طور کلی، قاعدتا، قاعده

جمله های نمونه

1. As a rule of thumb, you should cook a chicken for 20 minutes for each pound that it weighs.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک قاعده کلی، باید به ازای هر پوند وزن مرغ، 20 دقیقه بپزید
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک قاعده سرانگشتی، شما باید یک مرغ را ۲۰ دقیقه برای هر پوند که وزن دارد بپزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. As a rule, hardly anybody uses this road.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک قاعده، به ندرت کسی از این جاده استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک قانون، به ندرت کسی از این جاده استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. As a rule I'm home by six.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک قاعده من تا شش ساعت در خانه هستم
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک قانون که در ساعت شش به خانه می روم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As a rule of thumb, you should cook a chicken for 20 minutes for each pound of weight.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک قاعده کلی، باید به ازای هر پوند وزن، مرغ را به مدت 20 دقیقه بپزید
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک قاعده سرانگشتی، شما باید یک مرغ را ۲۰ دقیقه برای هر پوند وزن بپزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As a rule, however, such attacks have been aimed at causing damage rather than taking life.
[ترجمه گوگل]با این حال، به عنوان یک قاعده، هدف از چنین حملاتی به جای از بین بردن زندگی، ایجاد خسارت بوده است
[ترجمه ترگمان]با این حال، به عنوان یک قانون، هدف از چنین حملاتی، ایجاد خسارت به جای گرفتن زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I go to bed early as a rule.
[ترجمه مریم] من بطور کلی زود به رختخواب می روم
|
[ترجمه گوگل]من طبق قانون زود به رختخواب می روم
[ترجمه ترگمان]من خیلی زود به رختخواب می روم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As a rule I don't go to the office on Saturday morning.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک قاعده، من شنبه صبح به دفتر نمی روم
[ترجمه ترگمان]طبق قانون، صبح شنبه به دفتر نمی روم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Even gifts made to individuals are as a rule intended to strengthen family links.
[ترجمه گوگل]حتی هدایایی که به افراد داده می شود، معمولاً برای تقویت پیوندهای خانوادگی است
[ترجمه ترگمان]حتی هدیه دادن به افراد به عنوان یک قانون در نظر گرفته شده برای تقویت پیوندهای خانوادگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. However, these plants will not bear fruit as a rule.
[ترجمه گوگل]با این حال، این گیاهان به عنوان یک قاعده میوه نمی دهند
[ترجمه ترگمان]با این حال، این گیاهان میوه ها را به عنوان یک قانون تحمل نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Any architect knows that, as a rule, old buildings are more soundly built than new ones.
[ترجمه گوگل]هر معماری می‌داند که معمولاً ساختمان‌های قدیمی نسبت به ساختمان‌های جدید سالم‌تر ساخته می‌شوند
[ترجمه ترگمان]هر معمار می داند که به عنوان یک قاعده، ساختمان های قدیمی بیشتر از ساختمان های جدید ساخته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Cartilage does not preserve as fossil as a rule, so most of the evidence of the shark-like fish rests upon teeth.
[ترجمه گوگل]غضروف ها به عنوان یک قاعده فسیلی حفظ نمی شوند، بنابراین بیشتر شواهد وجود ماهی کوسه مانند بر روی دندان ها است
[ترجمه ترگمان]غضروف مانند یک قانون، به عنوان یک فسیل حفظ نمی شود، بنابراین بیشتر شواهد کوسه مانند ماهی روی دندان هایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We do not, as a rule, provide funds for this type of project.
[ترجمه گوگل]ما به عنوان یک قاعده، بودجه ای برای این نوع پروژه ها تامین نمی کنیم
[ترجمه ترگمان]ما به عنوان یک قاعده، بودجه لازم برای این نوع پروژه را فراهم نمی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You should tip bellmen $1- $2 per bag, as a rule of thumb.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک قاعده کلی باید به افراد زنگوله 1 تا 2 دلار در هر کیسه انعام بدهید
[ترجمه ترگمان]شما باید به عنوان یک قاعده سرانگشتی ۲ تا ۲ دلار در هر کیف انعام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The prefects also kicked you, as a rule with the inside of the shoe, but occasionally you felt the toe.
[ترجمه گوگل]بخشدارها نیز معمولاً با لگد داخل کفش به شما لگد می زدند، اما گاهی اوقات شما انگشت پا را حس می کردید
[ترجمه ترگمان]شاگردان ارشد هم با لگد به شما لگد زدند، به عنوان قانون درون کفش، اما گاهی اوقات انگشت شست را حس می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[برق و الکترونیک] به عنوان یک قاعده

انگلیسی به انگلیسی

• usually, generally, most often

پیشنهاد کاربران

✍ Definition: Typically or generally; something that usually happens 📏
✅ Example: As a rule, we do not allow pets in the office.
به طور کلی
In general
Usually
این واژه در اصطلاح به معنی بعضی مواقع میباشد.
علی القاعده، اصولا
معمولاً
usually, but not always
قاعدتا

بپرس