artistic

/arˈtɪstɪk//ɑːˈtɪstɪk/

معنی: هنرمندانه، باهنر، مانند هنرپیشه و هنرمند
معانی دیگر: وابسته به هنر و هنرمندان، هنری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: artistically (adv.)
(1) تعریف: of or relating to art or artists.
مشابه: aesthetic, bohemian

- Her teacher thinks that she shows real artistic talent.
[ترجمه گوگل] معلم او فکر می کند که او استعداد هنری واقعی را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] معلم او فکر می کند که او استعداد هنری واقعی را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: showing skill and imagination in creating.
مترادف: creative, imaginative
متضاد: unimaginative
مشابه: accomplished, adept, dextrous, expert, masterful, skilled

- We admired the artistic flower arrangement.
[ترجمه گوگل] گل آرایی هنری را تحسین کردیم
[ترجمه ترگمان] ما آرایش هنری هنرمندانه را تحسین کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: having a sense of discrimination or taste.
مترادف: discriminating
متضاد: inelegant
مشابه: cultivated, cultured, elegant, refined, sensitive, tasteful

جمله های نمونه

1. artistic adviser
مشاور هنری

2. artistic freedom
آزادی هنری

3. artistic pursuits
فعالیت های هنری

4. an artistic product made of gold and silver
یک اثر هنری ساخته شده از طلا و نقره

5. an artistic production of dazzling beauty
یک اثر هنری با زیبایی خیره کننده

6. modern artistic cults
گرایش های هنری نوین

7. shakespeare's artistic imagination
قدرت تخیل هنری شکسپیر

8. the artistic eminence of london
آوازه ی هنری لندن

9. the artistic mind
طرز فکر هنری

10. a rich artistic performance, full of nuance
برنامه ی هنری سرشار از ریزه کاری

11. a very artistic design
یک طرح بسیار هنرمندانه

12. mehri is very artistic
مهری خیلی باهنر است.

13. to sublimate sexual curiosity into artistic productions
کنکاوی جنسی را به آثار هنری فرازش دادن (تبدیل کردن)

14. in this poem, she scales new artistic heights
در این شعر به تعالی هنری جدیدی دست می یابد.

15. music is a universal vehicle of artistic thought
موسیقی بیانگر جهانی اندیشه های هنری است.

16. the design stresses utility rather than artistic considerations
آن طرح کاروری (سهولت استفاده) را مورد تاکید قرار می دهد نه ملاحظات هنری را.

17. the period of iran's literary and artistic efflorescence
دوران شکوفایی ادبی و هنری ایران

18. gradually new york became the literary and artistic hub of america
کم کم نیویورک کانون ادبی و هنری امریکا شد.

19. They encourage boys to be sensitive and artistic.
[ترجمه گوگل]آنها پسران را تشویق می کنند که حساس و هنرمند باشند
[ترجمه ترگمان]آن ها پسران را تشویق می کنند که حساس و هنرمندانه باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He turned his artistic gifts to good account by becoming a sculptor.
[ترجمه گوگل]او با تبدیل شدن به یک مجسمه ساز، مواهب هنری خود را به حساب نیکو تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]استعداد هنری خود را با تبدیل شدن به یک مجسمه ساز مشهور ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The artistic zealot devoted his life to the completion of a great masterpiece.
[ترجمه گوگل]غیور هنری زندگی خود را وقف تکمیل یک شاهکار بزرگ کرد
[ترجمه ترگمان]این آدم متعصبی هنرمندانه زندگی خود را وقف تکمیل یک شاهکار بزرگ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The room was decorated with a very artistic touch.
[ترجمه مرضیه] اتاق به صورا هنرمندانه تزیین شد
|
[ترجمه گوگل]اتاق با یک لمس بسیار هنرمندانه تزئین شده بود
[ترجمه ترگمان]اتاق با یک تماس هنرمندانه آراسته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. She has artistic inclinations.
[ترجمه گوگل]او تمایلات هنری دارد
[ترجمه ترگمان]اون تمایلات هنری داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Jane is a girl with an artistic temperament.
[ترجمه گوگل]جین دختری با خلق و خوی هنری است
[ترجمه ترگمان]جین یک دختر با خلق و خوی هنری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The book has no artistic merit its sole aim is to titillate.
[ترجمه گوگل]این کتاب هیچ شایستگی هنری ندارد و تنها هدف آن تیتراژ است
[ترجمه ترگمان]این کتاب هیچ ارزش هنری ندارد که تنها هدفش to باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هنرمندانه (صفت)
artistic

باهنر (صفت)
talented, artistic

مانند هنرپیشه و هنرمند (صفت)
artistic

انگلیسی به انگلیسی

• aesthetic, meeting the standards of art
someone who is artistic is good at drawing and painting or at arranging things in an attractive way.
artistic also means relating to art or artists.
a design or arrangement that is artistic is attractive.

پیشنهاد کاربران

هنری
مثال: She had an artistic flair for interior design.
او استعداد هنری برای طراحی داخلی داشت.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
کالوکیشن های artistic
an artistic temperament : خلق و خوی هنری
artistic expression : بیان هنری
artistic director : کارگردان هنری
artistic merit : شایستگی هنری
artistic family : خانواده هنرمند
...
[مشاهده متن کامل]

artistic abilities/achievements/skills/talent : تونایی ها / مهارت ها / استعداد های هنری
an artistic arrangement : چیدمان هنری

Relative to art
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : art / artist / artfulness / artlessness
✅️ صفت ( adjective ) : artful / artistic / artless / arty
✅️ قید ( adverb ) : artfully / artistically / artlessly
هنرمند
هنر
هنرمندانه، هنری، با هنر

بپرس