معنی: هنرپیشه، هنرمند، صنعت گر، نقاش و هنرمند، مصور، موسیقی دانمعانی دیگر: آرتیست، هنرور، هنرکار، ماهر درهنرهای ظریف (به ویژه نقاشی و تندیسگری و رسم)، ماهر در هنرهای روی صحنه، بازیگر، در کار خود ماهر و خوش سلیقه، باهنر
• (1)تعریف: a person who is skilled at painting, sculpting, music, writing, or the like. • مترادف: master • مشابه: maestro, old master, virtuoso
• (2)تعریف: a person who does any act with a high level of skill or talent. • مترادف: expert, master, master hand • مشابه: adept
• (3)تعریف: one who works professionally in visual media such as drawing, painting, and photography. • مشابه: designer, painter, photographer, portraitist, sculptor
جمله های نمونه
1. an artist colony
محله ی هنرمندان
2. an artist should not only entertain but also elevate his audience
هنرمند باید تماشاگران را نه تنها سرگرم کند بلکه (افکار آنان را نیز) تهذیب کند.
3. an artist whose inspiration came from several sources
هنرمندی که از چندین منبع الهام می گرفت
4. an artist with loads of energy
هنرمندی با یک عالمه انرژی
5. each artist paints individually
هر هنرمند به سلیقه ی فردی خودش نقاشی می کند.
6. that artist gave two excellent performances
آن هنرپیشه دو کار عالی ارائه کرد.
7. the artist colony in paris
هنرمندان مقیم پاریس
8. this artist has a broad range of interests
این هنرمند علایق گسترده ای دارد.
9. this artist is outstanding from many respects
این هنرمند از چند نظر برجسته است.
10. display artist
کسی که ویترین مغازه ها و درون موسسات را با آگهی تجارتی تزیین می کند
11. a consummate artist
هنرمند به تمام معنا
12. a finished artist
هنرمند پخته
13. a guest artist
هنرپیشه ی میهمان (در نمایش)
14. a pop artist
هنرمند پاپ
15. a verbal artist who sacrifices content to sound
یک نویسنده ی واژه گرای که محتوا را فدای صدا(ی واژه) می کند.
16. a versatile artist
یک نقاش چندهنره
17. the young artist made quite an impression on audiences everywhere
هنرمند جوان در همه جا حاضران را سخت تحت تاءثیر قرار داد.
18. the young artist was weak and dissipated
هنرمند جوان ضعیف و علیل المزاج بود.
19. the travail of an artist in a repressive environment
عذاب هنرمند در یک محیط سر کوبگر
20. he is a very imaginative artist
او هنرمندی بسیار خیال آفرین است.
21. it is good being an artist
هنرپیشه بودن خوب است.
22. the emotion that empowers the artist to create a work of art
احساساتی که هنرمند را قادر به خلق یک اثر هنری می کند
23. two paintings by an unknown artist
دو نقاشی توسط هنرمندی ناشناس
24. the romantic love of that young artist
عشق شاعرانه ی آن هنرمند جوان
25. they magnified the art but belittled the artist
آنان هنر را می ستودند ولی هنرمند را تحقیر می کردند.
26. when it comes to lying, he is an artist
در دروغگویی استاد است.
27. the ideas that exist in the mind of an artist
اندیشه هایی که در ذهن هنرمند وجود دارد
28. He earned a precarious living as an artist.
[ترجمه hp] او یک هنرمند زیبا است
|
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک هنرمند امرار معاش نامطمئن می کرد [ترجمه ترگمان]او به عنوان یک هنرمند زندگی متزلزلی را به دست آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
29. She came to national prominence as an artist in the 1960s.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک هنرمند در دهه 1960 به شهرت ملی رسید [ترجمه ترگمان]او به عنوان هنرمند در دهه ۱۹۶۰ به شهرت ملی رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
30. An artist sculpted a full-size replica of her head.
[ترجمه گوگل]یک هنرمند یک ماکت در اندازه کامل از سر او مجسمه سازی کرد [ترجمه ترگمان]یک کپی کامل از سرش به اندازه یک کپی از سرش ساخته شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[سینما] اجرا کننده / بازیگر - هنرپیشه اول / هنرمند اول
انگلیسی به انگلیسی
• one who creates works of art (paintings, sculptures, etc.) an artist is someone who draws, paints, or produces other works of art. you can refer to a musician, actor, dancer, or other performer as an artist.
پیشنهاد کاربران
هنرمند، هنرپیشه مثال: The gallery features works by local artists. گالری، اثار هنرمندان محلی را به نمایش می گذارد.
اهل هنر. [ اَ ل ِ هَُ ن َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هنرمند. باهنر. دارای هنر : اگر بی هنران خدمت اسلاف را وسیلت سعادت سازند خلل بکارها راه یابد و اهل هنر ضایع مانند. ( کلیله و دمنه ) .
طراح
طراحی کردن
هنرمند، نقاش
به معنی=هنرمند
هنرمند به کسی گفته میشه که کار منحصر به فردی انجام بده و یا در کار خویش ماهر باشد
هنرمند🈲 although I'm not an artist , music is my favorite art اگرچه هنرمند نیستم ولی موسیقی ، هنر مورد علاقه من است