art

/ˈɑːrt//ɑːt/

معنی: هنر، استعداد، فن، صنعت، استادی، نیرنگ
معانی دیگر: مخفف:، مقاله، جنس، هنر (که شامل نقاشی و تندیسگری و معماری و موسیقی و رقص و نمایش و ادبیات می گردد)، کار خلاقه، مهارت، تردستی، اثر هنری، فراورده ی هنری، ترفند، زرنگی، حیله، تدبیر، وابسته به هنر و هنرمندان، تزئینات و تصویرهای همراه متن (روزنامه یا مجله یا کتاب یا آگهی)، (قدیمی) دانش، فضل، شاخه ای از هر دانش، زمینه ی دانش، (جمع) رشته های علوم انسانی (liberal arts هم می گویند)، (قدیمی) دوم شخص مفرد فعل: to be، استعداد
art _
(پسوند معادل -ard) دارای صفت ویژه [braggart]

بررسی کلمه

پسوند ( suffix )
• : تعریف: variant of -ard.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a fine skill that has resulted from natural ability, practice, or study.
مترادف: craft, skill
مشابه: artistry, expertise, mastery, proficiency, technique, virtuosity, workmanship

(2) تعریف: the works produced by painters, sculptors, writers, musicians, filmmakers, and the like.
مترادف: fine art
مشابه: artworks, designs, drama, film, graphic arts, interpretations, literature, music, oeuvre, paintings, poetry, productions, renderings, sculptures, theater

(3) تعریف: the process of creating such works.
مترادف: composition
مشابه: artistry, creation, design, drawing, painting, poetry, portraiture, production, sculpture

(4) تعریف: the field of visual works such as painting, drawing, and the like.
مترادف: fine art
مشابه: aesthetics, culture, design
اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "article," in grammar, the words "a," "an," and "the," which are used with nouns and act to limit the nouns' applications. (See "definite article," "indefinite article.")

جمله های نمونه

1. art critics previewed the show and liked it
هنرسنجان نمایش را قبل از اجرا دیدند و پسندیدند.

2. art dealers were flocking to the sale of renaissance paintings
دلال های اشیای هنری به محل حراج نقاشی های رنسانس هجوم می آوردند.

3. art imitates life
هنر تقلیدی است از زندگی.

4. art thou my friend ?
آیا تو دوست من هستی ؟

5. art is long, life is short
هنر ابدی است و زندگی فانی

6. an art collection
مجموعه ی آثار هنری

7. an art colony
محل زیست و گردهمایی هنرمندان،محله ی هنروران

8. an art gallery
تالار آثار هنری،نگارخانه

9. an art movie
فیلم هنری

10. an art school
آموزشگاه هنری،هنرکده

11. an art theater
تئاتر هنری

12. calendar art
هنر سالنامه نگاری

13. conservative art
هنر سنت گرا

14. decadent art
هنر منحط

15. degenerate art
هنر منحط

16. early art forms
صورت های هنری کهن

17. effeminate art
هنر پست

18. established art styles
سبک های هنری برقرار

19. folk art
هنر مردمی

20. greco-roman art
هنر یونانی و رومی

21. italian art was trending in a new direction
گرایش هنر ایتالیا در جهت نوینی بود.

22. manly art of self-defence
هنر جوانمردانه ی مشت بازی

23. pop art forms
فرم های هنری مردم پسند

24. primitive art
هنر انسان های اولیه (نخستینی)

25. profane art
هنر ناوابسته به مذهب

26. the art and artifice of shakespeare's plays
هنر و مهارت نمایشنامه های شکسپیر

27. the art of letter writing
هنر نامه نویسی

28. the art of making friends
هنر دوست یابی

29. the art of painting
هنر نقاشی

30. thou art my friend
تو دوست من هستی.

31. a democratic art form
یک نوع هنر مردمی

32. a lost art
هنر فراموش شده

33. the cobbler's art
فن پینه دوزی

34. the paris art exposition of 1929
نمایشگاه هنری سال 1929 در پاریس

35. the physician's art
مهارت پزشک

36. they considered art to be extraneous to reality
آنان هنر را چیزی خارج از حوزه ی واقعیات می پنداشتند.

37. a penchant for art
گرایش نسبت به هنر

38. calligraphy is an art form with its own particular rubrics
خوشنویسی نوعی هنر با معیارهای مخصوص به خودش است.

39. our father who art in heaven, hallowed be thy name!
خداوندگارا که در عرش هستی،نامت مقدس باد!

40. the line between art and reality became blurred in his mind
حدفاصل بین هنر و واقعیت از ذهن او زدوده شده بود.

41. the world of art
جهان هنر

42. they magnified the art but belittled the artist
آنان هنر را می ستودند ولی هنرمند را تحقیر می کردند.

43. to visit an art museum
به یک موزه ی هنری رفتن

44. a fine work of art
یک اثر هنری عالی

45. a masterpiece of culinary art
شاهکار هنر خوراکپزی

46. a prejudice against modern art
نظر منفی نسبت به هنر امروزی

47. a survey of italian art
برنگری هنر ایتالیا

48. a would-be work of art
یک اثر به اصطلاح هنری

49. acting is an imitative art
بازیگری یکی از هنرهای تقلیدی است.

50. an exhibition of fine art
نمایشگاه آثار هنری

51. he used all his art to disrupt the meeting
همه ی حیله گری خود را برای به هم زدن جلسه به کار گرفت.

52. personal problems constricted his art
مسائل شخصی هنر او را دستخوش محدودیت کرد.

53. ahmad doesn't know much about art
احمد درباره ی هنر چیزی نمی داند.

54. to produce a work of art
یک اثر هنری به وجود آوردن

55. a project that weds science and art
طرحی که علم و هنر را تلفیق می کند

56. dehkhoda was a pioneer in the art of lexicography
دهخدا در هنر فرهنگ نویسی پیش قدم بود.

57. he elevated woodcutting into a complicated art
او چوب بری را به عنوان یک هنر پیچیده تعالی بخشید.

58. he has collected many rarities of art
او نوادر هنری فراوانی را گردآوری کرده است.

59. for a few years he vibrated between art and teaching
چند سالی (در انتخاب) میان هنر و معلمی مردد بود.

60. he would not dissever knowledge from the art of living
او دانش را از هنرزیستن جدا نمی دانست.

61. their disputation over the relative merits of modern art and ancient art
جستار آنان درباره ی محسنات نسبی هنر امروزی و هنر باستانی

62. they lack the necessary imagination to appreciate modern art
آنان فاقد ذوق لازم برای درک هنر نو می باشند.

63. this poem will rejoice the lovers of his art
این شعر دوستداران هنر او را شادمان خواهد کرد.

64. making friends is hard, keeping them is a fine art
دوست شدن سخت است،دوست نگه داشتن هنری ظریف است.

65. the emotion that empowers the artist to create a work of art
احساساتی که هنرمند را قادر به خلق یک اثر هنری می کند

66. the kind of music which is raised to the dimensions of sublime art
آن نوع موسیقی که به مقام هنر رفیع ارتقا یافته است

مترادف ها

هنر (اسم)
accomplishment, art, craft, forte, artifice, mystery, master stroke

استعداد (اسم)
susceptibility, aptitude, capacity, amplitude, art, liability, verve, brilliance, tendency, ingenuity, shift, turn, talent, flair, gift, caliber, aptness, property, knack, genius, faculty, predisposition

فن (اسم)
art, manner, mode, technique, branch of knowledge, branch of science

صنعت (اسم)
art, craft, mystery, industry

استادی (اسم)
skill, art, artifice, professorship, workmanship, master stroke, wonderwork

نیرنگ (اسم)
art, craft, artifice, deception, trap, trick, trickery, ruse, witchcraft

انگلیسی به انگلیسی

• production and expression of esthetics, creation and expression of representations of beauty (as in painting, music, theater, drawing, sculpting, etc.)
archaic form of the verb "to be" (replaced by "are" in modern usage)
art is the making of paintings, drawings, and sculpture which are beautiful or which express an artist's ideas.
art is also used to refer to the paintings, drawings, and sculpture produced by artists.
the arts refers to the creation or performance of drama, music, poetry, or painting.
the arts are subjects such as languages, literature, or history, rather than science.
the art of something, or the art of doing something is the skills you need in order to do it.

پیشنهاد کاربران

فن ، هنر ، استعداد، حرفه
Assisted Reproductive Technology = ART
فناوری های کمک باروری ( ART )
ریزه کاری
هنر
مثال: She studied art history in college.
او در دانشگاه تاریخ هنر را مطالعه کرد.
إبداع
Nature is The Real Art of Allah.
بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضی‏ أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
منشأ هنر اسلامی از" قرآن بدیع" هست؛ وانکه هنر مفهوم مدرن وهنر اسلامی وجود ندارد؛ فرضیه باطل هست.
...
[مشاهده متن کامل]

وهمیشه طبیعت ( صُنع الله ) دریای الهام بخش برای همه هنرمندان بود هست.

art: هنر
principles of art: اصول هنر
verb / old use
in the past, the second person singular of the present tense of "be"
فعل، قدیمی
گذشته دوم شخص مفرد فعل be
thou art ( = you are )
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/art
art is long and life is short
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : art / artist / artfulness / artlessness
✅️ صفت ( adjective ) : artful / artistic / artless / arty
✅️ قید ( adverb ) : artfully / artistically / artlessly
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : art ✅ تلفظ واژه: art ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: هنر، فن ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : techn/o
assisted reproduction techniques ( ART ) [مدیریت و اقتصاد سلامت] فنون کمکی باروری
have an art in doing sth
در متون حقوقی مخفف ماده است
ART ( علوم سلامت )
واژه مصوب: فکزا ، فکبا
تعریف: ← فنّاوری کمک زادآوری
مخفف مقاله
در فرهنگ غرب ، هنر به معنای صناعت به هم پیوسته و درست کردن است.
شکل قدیمی are:
?art thou alive
آیا شما زنده هستید؟
درس نقاشی
همون هنر معنی کلیشه یا چیزایی که بهش مربوط میشه
هستند، طرح، نقاشی یا هنری، هنر، استعداد، کار هنری، ماده، مواد، مقوله، در حقوق، معماری،
جملات :
۱ - هنر و اشیإ حاصل از هنر
museum of modern arts
art critics, work of art
۲ - هنر ( توانایی و مهارت انجام کاری )
...
[مشاهده متن کامل]

the art of deal, the art of management
sth is quite an art=its difficult to do
get/have sth down to a fine art
در چیزی اوستا شدن
i would have investing down to a fine ar
امیدوارم به کارتون اومده باشه. . . ❤❤❤

۱ - هنر و اشیإ حاصل از هنر
museum of modern arts
art critics, work of art
۲ - هنر ( توانایی و مهارت انجام کاری )
the art of deal, the art of management
sth is quite an art=its difficult to do
...
[مشاهده متن کامل]

get/have sth down to a fine art
در چیزی اوستا شدن
i would have investing down to a fine art

هنر، طرح، نقاشی، معماری
ماده - مواد - مقوله ( در حقوق )
کار هنری
هنر. استعداد
نقاشی یا هنری

طرح
هستند ( شکل هنری Are )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس