اسم ( noun )
مشتقات: arrogancy (n.)
مشتقات: arrogancy (n.)
• (1) تعریف: the condition or quality of being arrogant; excessive belief in one's superiority; excessive pride.
• مترادف: egotism, haughtiness, self-importance
• متضاد: humility, modesty
• مشابه: conceit, pride, self-assurance, self-confidence, snobbery, vanity
• مترادف: egotism, haughtiness, self-importance
• متضاد: humility, modesty
• مشابه: conceit, pride, self-assurance, self-confidence, snobbery, vanity
- It was his arrogance that made him believe she would marry him regardless of how he treated her.
[ترجمه محمدرضا جعفری] این از خود بزرگ بینی اش بود که فکر میکرد آن خانم با او ازدواج میکند ، بدون درنظر گرفتن رفتاری که با آن خانم داشت .|
[ترجمه گوگل] این غرور او بود که باعث شد باور کند بدون توجه به رفتار او با او ازدواج خواهد کرد[ترجمه ترگمان] این غرورش بود که او را وادار به ازدواج با او می کرد، صرف نظر از اینکه چگونه با او رفتار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: disagreeable behavior resulting from this condition.
• مترادف: hauteur, imperiousness, superciliousness
• مشابه: braggadocio, condescension, contumely, disdain, insolence, pomposity
• مترادف: hauteur, imperiousness, superciliousness
• مشابه: braggadocio, condescension, contumely, disdain, insolence, pomposity
- He was asked to leave because his arrogance was offending everyone.
[ترجمه محمدرضا جعفری] از او تقاضا شد که محل را ترک کند ، چون خودبزرگ بینی اش همه را رنجانده بود .|
[ترجمه گوگل] از او خواسته شد که آنجا را ترک کند زیرا تکبر او همه را آزار می داد[ترجمه ترگمان] او از او تقاضا کرده بود که به این خاطر که تکبر و تکبر همه را رنجانده است از اینجا خارج شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید