arrive at a happy medium

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
رسیدن به نقطه ی تعادل / یافتن راه حل میانه / توافق معتدل
در زبان محاوره ای:
یه جوری وسطش رو گرفتن / نه اون ور نه این ور / یه توافق نصف نصف
🔸 تعریف ها:
1. ( اجتماعی – مذاکره ای ) :
...
[مشاهده متن کامل]

یافتن راه حلی که بین دو دیدگاه یا خواسته ی افراطی قرار دارد و برای هر دو طرف قابل قبول است
مثال:
We finally arrived at a happy medium between work and leisure.
بالاخره به یه تعادل بین کار و تفریح رسیدیم.
2. ( سبک زندگی – تصمیم گیری ) :
رسیدن به انتخابی که نه خیلی سخت گیرانه باشه و نه خیلی سهل انگارانه
مثال:
She tries to arrive at a happy medium in her diet.
سعی می کنه توی رژیم غذاییش یه تعادل پیدا کنه.
3. ( فرهنگی – گفتاری ) :
در گفت وگوها یا اختلاف نظرها، اشاره به توافقی که هر دو طرف کمی کوتاه میان تا به نتیجه ی مشترک برسن
مثال:
They couldn’t agree at first, but eventually arrived at a happy medium.
اولش توافق نداشتن، ولی در نهایت به یه راه حل میانه رسیدن.
🔸 مترادف ها:
strike a balance – find a compromise – meet halfway – reach a middle ground – hit a happy medium