arranging

جمله های نمونه

1. Flower - arranging has become a great craze in Suffolk.
[ترجمه گوگل]گل آرایی در سافولک به یک جنون بزرگ تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]ترتیب دادن گل ها به شدت در سافولک تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A fair employer, when arranging for the pay of a carpenter, does not try to beat him down.
[ترجمه گوگل]یک کارفرمای منصف، زمانی که دستمزد یک نجار را ترتیب می دهد، سعی نمی کند او را کتک بزند
[ترجمه ترگمان]یک کارفرمای خوب، هنگامی که پول یک نجار را تنظیم می کند، سعی نمی کند او را شکست دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The son had nothing to do with arranging the funeral, but came along to pay his last respects.
[ترجمه گوگل]پسر هیچ کاری با ترتیب دادن مراسم خاکسپاری نداشت، اما آمد تا آخرین ادای احترام کند
[ترجمه ترگمان]پسر هیچ ربطی به مراسم تدفین نداشت، اما آمد تا آخرین احترامات را بپردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She considers the arranging of flowers in the church to be her own preserve.
[ترجمه گوگل]او چیدن گل در کلیسا را ​​حفظ خود می داند
[ترجمه ترگمان]او ترتیب چیدن گل ها در کلیسا را برای حفظ خود می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Will you take responsibility for arranging the food?
[ترجمه گوگل]آیا مسئولیت چیدمان غذا را بر عهده خواهید گرفت؟
[ترجمه ترگمان]مسئولیت تهیه غذا را به عهده می گیرید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They are arranging a novel for the stage.
[ترجمه گوگل]آنها در حال تنظیم یک رمان برای صحنه هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها در حال ترتیب دادن یک رمان برای این مرحله هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He had nothing to do with arranging the funeral, but came along to pay his last respects.
[ترجمه گوگل]او کاری به ترتیب دادن مراسم خاکسپاری نداشت، اما برای ادای احترام به آنجا آمد
[ترجمه ترگمان]او هیچ ربطی به مراسم تدفین نداشت، اما برای ادای احترام آخرین احترامات خود را به او رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Arranging a trip abroad is a time-consuming business.
[ترجمه گوگل]ترتیب دادن سفر به خارج از کشور کاری زمان بر است
[ترجمه ترگمان]سفر به خارج از کشور یک کسب وکار وقت گیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Arranging childcare over the school holidays can be quite a conundrum for working parents.
[ترجمه گوگل]ترتیب دادن مراقبت از کودکان در تعطیلات مدرسه می تواند برای والدین شاغل یک معمای بزرگ باشد
[ترجمه ترگمان]مراقبت از کودکان در تعطیلات مدرسه می تواند مشکل والدین شاغل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He put a lot of effort into arranging the concert.
[ترجمه گوگل]او برای تنظیم کنسرت تلاش زیادی کرد
[ترجمه ترگمان]او خیلی تلاش کرد تا کنسرت را مرتب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Taking the opportunity of arranging three subscription concerts in Strasburg he got stranded there because of serious flooding.
[ترجمه گوگل]او با استفاده از فرصت برگزاری سه کنسرت اشتراکی در استراسبورگ به دلیل سیل شدید در آنجا سرگردان شد
[ترجمه ترگمان]با صرف امکان ترتیب دادن سه کنسرت مشترک در Strasburg به دلیل سیل شدید در آنجا گرفتار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We spent the morning arranging the jewelry in the display case.
[ترجمه گوگل]صبح را صرف چیدن جواهرات در ویترین کردیم
[ترجمه ترگمان]ما صبح روز بعد رو در حال برنامه ریزی جواهرات در مورد نمایش گذاشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was always arranging for flowers and special photographs to be sent to Mrs Collingridge, doing little favours whenever he could.
[ترجمه گوگل]او همیشه ترتیبی می داد که گل ها و عکس های ویژه ای برای خانم کولینریج بفرستند و هر وقت که می توانست لطف کمی می کرد
[ترجمه ترگمان]او همیشه مرتب برای گل ها و عکس های ویژه فرستاده می شد تا به خانم Collingridge بفرستند، هر وقت که می شد لطف کوچکی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Interests include reading, gardening and flower arranging.
[ترجمه گوگل]علایق شامل مطالعه، باغبانی و گل آرایی است
[ترجمه ترگمان]علایق شامل خواندن، باغبانی و شکوفه دادن گل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• arrangement, act of arranging and adapting a musical piece

پیشنهاد کاربران

نظم و ترتیب دادن
Arranging a birthday celebration
ترتیب دادن جشن تولد
اراستن
چیدمان
نظم و ترتیب دادن
Arranging to Meet People
ترتیب دادن ملاقات با مردم
ترتیب دادن
تلاش کردن برای جای دادن چیزی در برنامه ی خود
درست کردن

بپرس