برنامه ریزی
arrangements == مقدمات
قراره فوق العاده باشه. بیایید به زودی همه مقدمات لازم رو فراهم کنیم
it's going to be amazing let's make all the necessary arrangements soon
چیدمان
ترتیبات . . .
ترتیب - آرایش
قول و قرارها
قرار و مدارها
گاهی به معنی نظم
مثال:
living arrangements
نظم زندگی
در حقوق به معنا قرارداد ، توافق
تربیات
اقدامات
توافقات مقرر
Definite plans for future
برنامه ریزی شده
مناسبات
ترتیبات قراردادی - توافقات مقرر
الیاژ سرب
تمهیدات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)