اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act of putting things in order.
• مترادف: arraying, disposal, grouping, ordering, organization, systematization
• مشابه: assortment, classification, collation, disposition, grading, layout, selection
• مترادف: arraying, disposal, grouping, ordering, organization, systematization
• مشابه: assortment, classification, collation, disposition, grading, layout, selection
- The arrangement of the library books took days.
[ترجمه علی] چیدمان و جایگذاری کتاب های کتابخانه روزها زمان برد|
[ترجمه هلیا] چیدمان کتاب های کتابخانه روزها طول کشید.|
[ترجمه افشین میر] تنظیم کردن. نظم دادن، بیشتر برای تنظیم آهنگ و ویرایش ادبی بکار میرود|
[ترجمه گوگل] چیدمان کتاب های کتابخانه روزها طول کشید[ترجمه ترگمان] تنظیم کتاب های کتابخانه چند روز طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the group of things that have been put in order.
• مترادف: array, classification, group
• مشابه: layout, order, position, selection, series, set
• مترادف: array, classification, group
• مشابه: layout, order, position, selection, series, set
- The flower arrangements were beautiful.
[ترجمه NANA] آرایش کردن گل قشنگ بود|
[ترجمه fereshte] گل آرایی زیبایی بود.|
[ترجمه گوگل] گل آرایی زیبا بود[ترجمه ترگمان] آرایش گل زیبا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (usu. pl.) preparations or plans.
• مترادف: groundwork, plans, preparations, provisions
• مشابه: design, measures, preliminaries, reservations, scheme
• مترادف: groundwork, plans, preparations, provisions
• مشابه: design, measures, preliminaries, reservations, scheme
- Her mother is making all the arrangements for her wedding.
[ترجمه گوگل] مادرش تمام مقدمات عروسی او را انجام می دهد
[ترجمه ترگمان] مادرش همه مقدمات عروسی را فراهم ساخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مادرش همه مقدمات عروسی را فراهم ساخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: accord; agreement.
• مترادف: accord, agreement, compact
• مشابه: contract, covenant, deal, pact, settlement, terms, treaty
• مترادف: accord, agreement, compact
• مشابه: contract, covenant, deal, pact, settlement, terms, treaty
- We have an arrangement to meet in the hotel lobby.
[ترجمه گوگل] قرار گذاشتیم در لابی هتل همدیگر را ببینیم
[ترجمه ترگمان] ما قراردادی برای ملاقات در لابی هتل داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما قراردادی برای ملاقات در لابی هتل داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- What you did was not part of our original arrangement.
[ترجمه فاطمه] کاری که انجام دادی طبق توافق اصلی ما نبود|
[ترجمه گوگل] کاری که شما انجام دادید بخشی از ترتیب اولیه ما نبود[ترجمه ترگمان] کاری که کردی بخشی از قرارمون نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: the adaptation of a piece of music for a particular style of performance.
• مترادف: adaptation, orchestration
• مشابه: composition, instrumentation, score
• مترادف: adaptation, orchestration
• مشابه: composition, instrumentation, score
- The band played new arrangements of old popular songs.
[ترجمه گوگل] گروه تنظیم های جدیدی از آهنگ های محبوب قدیمی را اجرا کرد
[ترجمه ترگمان] گروه آهنگ های جدید آهنگ های قدیمی را می نواخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گروه آهنگ های جدید آهنگ های قدیمی را می نواخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید