arraign

/əˈreɪn//əˈreɪn/

معنی: احضار نمودن
معانی دیگر: (حقوق)، خواندن متهم به دادگاه جهت شنیدن و پاسخگویی به کیفر خواست، به دادگاه احضار کردن، متهم کردن، احضار نمودن بمحکمه، با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: arraigns, arraigning, arraigned
مشتقات: arraigner (n.), arraignment (n.)
(1) تعریف: to bring before a court of law to respond to a charge or indictment.
متضاد: acquit
مشابه: accuse, call, charge, incriminate, inculpate, indict, prosecute, summon

- The suspect was arraigned last week on charges of attempted murder.
[ترجمه گوگل] مظنون هفته گذشته به اتهام اقدام به قتل محاکمه شد
[ترجمه ترگمان] مظنون هفته پیش به اتهام قتل متهم شده بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to accuse or severely criticize.
مترادف: accuse, blame, censure, charge, indict, score, tax, upbraid
متضاد: praise
مشابه: criticize, fault, rebuke, reprehend, reproach, take to task

جمله های نمونه

1. The tramp was arraigned on a charge of stealing.
[ترجمه نوید] فرد ولگرد به جرم سرقت تفهیم اتهام شد
|
[ترجمه گوگل]ولگرد به اتهام دزدی محاکمه شد
[ترجمه ترگمان]مرد ولگرد به اتهام دزدی حاضر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Thompson was arraigned on a charge of murder.
[ترجمه گوگل]تامپسون به اتهام قتل محاکمه شد
[ترجمه ترگمان]تامپسون به اتهام قتل متهم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was arraigned for criminally abetting a traitor.
[ترجمه گوگل]او به جرم همکاری با یک خائن محاکمه شد
[ترجمه ترگمان]اون به جرم خیانت به یه خائن محکوم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was arraigned on a charge of murder.
[ترجمه گوگل]او به اتهام قتل محاکمه شد
[ترجمه ترگمان]او را به اتهام قتل متهم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was arraigned for high treason.
[ترجمه گوگل]او به جرم خیانت بزرگ محاکمه شد
[ترجمه ترگمان]او را به اتهام خیانت متهم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was arraigned for high treason.
[ترجمه گوگل]او به جرم خیانت بزرگ محاکمه شد
[ترجمه ترگمان]او را به خاطر خیانت محکوم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The prime minister found himself arraigned before the media inquisitors.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر خود را در برابر بازرسان رسانه ای محاکمه کرد
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر خود را در برابر اعضای دستگاه تفتیش مطبوعات محکوم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was arraigned on charges of aiding and abetting terrorists.
[ترجمه گوگل]او به اتهام کمک به تروریست ها محاکمه شد
[ترجمه ترگمان]وی به اتهام کمک به تروریست ها و معاونت در تروریست ها محکوم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was to be arraigned in federal court in San Francisco in the afternoon.
[ترجمه گوگل]او قرار بود بعدازظهر در دادگاه فدرال سانفرانسیسکو محاکمه شود
[ترجمه ترگمان]قرار بود او در روز بعد از ظهر در یک دادگاه فدرال محاکمه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was arraigned for murder.
[ترجمه گوگل]او به جرم قتل محاکمه شد
[ترجمه ترگمان]او را به خاطر قتل متهم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Thompson was arraigned on three charges of murder.
[ترجمه گوگل]تامپسون به سه اتهام قتل محاکمه شد
[ترجمه ترگمان]تامپسون با سه اتهام قتل متهم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Bechard will be arraigned Monday or Tuesday on murder charges, McCausland said.
[ترجمه گوگل]مک کاسلند گفت که بیچارد دوشنبه یا سه شنبه به اتهام قتل محاکمه خواهد شد
[ترجمه ترگمان]McCausland گفت که bechard روز دوشنبه یا سه شنبه به اتهام قتل محکوم خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was arraigned for theft.
[ترجمه گوگل]او به جرم سرقت محاکمه شد
[ترجمه ترگمان]متهم به دزدی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All are scheduled to be arraigned Wednesday in federal court in Oakland.
[ترجمه گوگل]همه قرار است روز چهارشنبه در دادگاه فدرال در اوکلند محاکمه شوند
[ترجمه ترگمان]همه آن ها قرار است روز چهارشنبه در دادگاه فدرال در اوکلند محاکمه شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

احضار نمودن (فعل)
arraign, impeach

تخصصی

[حقوق] تعقیب یا متهم کردن، احضار کردن متهم (زندانی) به دادگاه جهت پاسخ به مفاد کیفرخواست

انگلیسی به انگلیسی

• put on trail; accuse

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To charge or indict 🚨
🔍 مترادف: Accuse, charge
✅ مثال: The suspect was arraigned in court for the crime
Trump indicted in New York, expected to be arraigned next week
Aljazeera. com@
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : arraign
✅️ اسم ( noun ) : arraignment
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
تفهیم اتهام کردن
محاکمه کردن
مورد تعقیب قرار دادن/گرفتن، پیگرد قانونی کردن

بپرس