اسم ( noun )
• (1) تعریف: a pleasant odor, such as that of spices, herbs, or food; fragrance.
• مترادف: fragrance, perfume, redolence, scent
• مشابه: odor, smell
• مترادف: fragrance, perfume, redolence, scent
• مشابه: odor, smell
- The kitchen had an aroma of freshly baked bread.
[ترجمه شان] آشپز خانه، بوی خوش نان تازه پخت را می داد.|
[ترجمه محمدشفیعی] مطبخ رایحه خوش نان تازه پخت را داشت|
[ترجمه گوگل] آشپزخانه بوی نان تازه پخته شده بود[ترجمه ترگمان] آشپزخانه بوی نان تازه و تازه پخته شده را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the characteristic odor of wine or spirits; bouquet.
• مترادف: bouquet
• مشابه: essence, fragrance, odor, scent, smell
• مترادف: bouquet
• مشابه: essence, fragrance, odor, scent, smell
• (3) تعریف: a pervasive but intangible quality.
• مترادف: air, aura, essence, flavor, smell
• مشابه: atmosphere, character, complexion, odor, quality, spirit, tang, tone
• مترادف: air, aura, essence, flavor, smell
• مشابه: atmosphere, character, complexion, odor, quality, spirit, tang, tone
- He detected the faint aroma of scandal in her story.
[ترجمه گوگل] او بوی ضعیف رسوایی را در داستان او تشخیص داد
[ترجمه ترگمان] او رایحه ضعیف رسوایی را در داستانش تشخیص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او رایحه ضعیف رسوایی را در داستانش تشخیص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید