arms


معنی: سامان، ساز، اغوش
معانی دیگر: اسلحه، خدمت نظامی، نشانهای خانوادگی یادولتی، فنگ

جمله های نمونه

1. an arms cache
سلاح نهفته

2. an arms manufacturer
سازنده ی اسلحه

3. her arms reached out to enfold the child
دستانش را دراز کرد تا کودک را در آغوش بگیرد.

4. her arms were too languid to lift the baby
دست های او آن قدر بی رمق بودند که نمی توانست بچه را بلند کند.

5. bear arms
1- سلاح حمل کردن 2- در نیروهای مسلح خدمت کردن

6. present arms
ادای احترام نظامی کردن،پیش فنگ کردن،پیش فنگ !

7. shoulder arms
(ارتش) دوش فنگ،فرمان دوش فنگ

8. to arms !
آماده ی کارزار باش !،سلاح برگیر !

9. under arms
مسلح،جنگ آماد،آماده ی کارزار،سلاح برگرفته

10. with open arms
با آغوش باز

11. take up arms
1- طغیان کردن،به جنگ متوسل شدن 2- در مشاجره یا مرافعه ای شرکت کردن

12. up in arms
1- آماده ی کارزار،جنگ آماد،به حالت آماده باش 2- برآشفته،خشمگین

13. with open arms
با آغوش باز،با خوشامد گرم

14. i wound my arms around my child's neck
بازوانم را دور گردن فرزندم حلقه کردم.

15. mehri twined her arms around the baby
مهری بازوان خود را دور بچه پیچید.

16. the rousing bare arms of that blonde goddess
بازوان عریان و شهوت انگیز آن الهه ی مو طلایی

17. to fold one's arms
دست ها را درهم گره کردن (دست به سینه شدن)

18. to take up arms against a sea of troubles
(شکسپیر) در مقابله با دریایی از مشکلات سلاح برگرفتن

19. by force of arms
به زور اسلحه

20. lay down one's arms
تسلیم شدن،سلاح بر زمین انداختن

21. my sister spread her arms and gave me a hug
خواهرم دست های خود را از هم گشود و مرا در آغوش گرفت.

22. my sister wrapped her arms around the baby
خواهرم بازوان خود را دور کودک حلقه کرد.

23. the girl stood with arms akimbo facing her mother
دختر دست به کمر جلو مادرش ایستاد.

24. the might of rustam's arms
زور بازوان رستم

25. the question of nuclear arms
مسئله ی سلاح های اتمی

26. the ship was carrying arms and about one hundred combatants
کشتی حامل جنگ افزار و حدود صد نفر رزمنده بود.

27. they walked with their arms linked
آنها در حالیکه دستهایشان را درهم حلقه کرده بودند قدم می زدند.

28. be pushed into someone's arms
تحت نفوذ یا اختیار کسی درآمدن

29. the children flapped with their arms as they went down the hallway
(مجازی) شاگردان هنگام عبور از راهرو،دستان خود را در هوا تکان می دادند.

30. the circular motion of the arms
حرکت دورانی دست ها

31. the citizens were up in arms against heavy taxes
شهروندان از مالیات های سنگین سخت ناراضی بودند.

32. the short sleeves revealed his arms
آستین کوتاه بازوان او را آشکار می کرد.

33. they greeted him with open arms
با آغوش باز او را پذیرفتند.

34. they walked together with locked arms
آنها بازو در بازو مشغول قدم زدن بودند.

35. he came to me with widespread arms
با آغوش باز به سویم آمد.

36. he stated his position on nuclear arms
نظر خود را درباره ی سلاح های هسته ای اظهار کرد.

37. i held the baby in my arms
بچه را بغل گرفتم.

38. i took the child in my arms
کودک را در بغل گرفتم.

39. in birds, the wings correspond to arms
در پرندگان بال ها به مثابه دست هستند.

40. move your body but not your arms and legs
بدنت را تکان بده ولی نه دست و پایت را.

41. my father squeezed me in his arms
پدرم مرا در آغوش خود فشرد.

42. she locked the child in her arms
او کودک را تنگ در بغل گرفت.

43. he threw a long pass into the arms of a receiver
یک پاس بلند انداخت توی بغل یک پاس گیر.

44. she clutched her baby tightly in her arms
او بچه اش را محکم در بغل نگهداشت.

45. she was holding the baby in her arms
نوزاد را در آغوش گرفته بود.

46. the hero seized the girl in his arms
قهرمان دختر را محکم در آغوش کشید.

47. the mother clasped the baby in her arms
مادر کودک را در آغوش خود گرفت.

48. the mother dandled her baby in her arms
مادر کودک را در بغل خود تکان می داد.

49. the mother folded her child in her arms
مادر کودک خود را دربر گرفت.

50. the mother rocks the baby in her arms until he goes to sleep
مادر کودک را در بغل می جنباند تا به خواب برود.

51. they spend most of their budget on arms
بیشتر بودجه ی خود را خرج جنگ افزار می کنند.

52. to fold and then to unfold the arms
دستان خود را جمع و سپس از هم باز کردن

53. to unbind the ropes around a prisoner's arms and legs
طناب های دور دست و پای زندانی را باز کردن

54. after a few days in the desert, our arms and faces were completely tanned
پس از چند روزی در صحرا بازوان و صورت هایمان کاملا برنزه شدند.

55. the day when the downtrodden farmers took up arms
روزی که کشاورزان ستم دیده سلاح برگرفتند

56. they welcomed him to their house with open arms and affection
با آغوش باز و مهربانی او را به خانه ی خود خوشامد گفتند (پذیرفتند).

57. although i am old, hold me tight in your arms one night. . .
گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر. . .

58. although i am old, hold me tightly in your arms for one night. . .
گرچه پیرم تو شبی سخت در آغوشم گیر. . .

59. each door was emblazoned with a different coat of arms
هر یک از درها را با نشان نجابت خانوادگی مختلفی مزین کرده بودند.

60. even though i am old, lock me in your arms for a night . . .
گرچه پیرم توشبی تنگ در آغوشم گیر . . .

61. reza grabbed the cat and thrust it into my arms
رضا گربه را گرفت و انداخت توی بغل من.

62. though i am old, hold me tightly in your arms one night
گر چه پیرم تو شبی سخت در آغوشم گیر

63. he stood on the edge of a cliff and raised his arms toward god
او بر لبه ی پرتگاه ایستاد و دست های خود را به سوی خدا دراز کرد.

64. when it came to buying and selling he was a babe in arms
در خرید و فروش خیلی ناشی و بی تجربه بود.

مترادف ها

سامان (اسم)
capability, skill, wealth, border, abutment, order, country, region, knowledge, rest, target, welfare, calmness, furniture, arms, mind, wit, repose, well-being

ساز (اسم)
order, apparatus, harmony, accoutrements, tool, musical instrument, equipment, outfit, disposition, music, materiel, arms, mouth organ

اغوش (اسم)
embrace, fagot, armful, arms

انگلیسی به انگلیسی

• weapons, firearms

پیشنهاد کاربران

معانی کلی 𝙖𝙧𝙢𝙨 📃
۱ _ بازو ها
a�human�upper�limb especially�:�the �part�between�the�shoulder�and the�wrist
۲ _ اسلحه
weapons
۳ _ دست از جنگ برداشتن و تسلیم شدن ( معمولا وقتی اینو میگن که پلیس ، دزد رو گیر انداخته باشه و دزد دست هایش را بالا میبرد )
...
[مشاهده متن کامل]

( , 𝐥𝐚𝐲 𝐝𝐨𝐰𝐧 𝐨𝐧𝐞'𝐬 𝐚𝐫𝐦𝐬 ( stop fighting and yield
۴ _ دست به اسلحه برداشتن و آماده جنگ با اسلحه شدن
( 𝐭𝐚𝐤𝐞 𝐮𝐩 𝐚𝐫𝐦𝐬 ( get ready to fight with weapons
۵ _ جنجال کردن ، غوغا کردن
( 𝐮𝐩 𝐢𝐧 𝐚𝐫𝐦𝐬 ( very angry and ready to argue

بازو
تسلیحات ( نظامی )
Strategic Arms
سِلاح های راهبُردی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
START:
STrategic Arms Reduction
Treaty
پیمانِ کاهش سلاح های راهبردی
( میان آمریکا و شوروی )
Good, thanks for your reply, it's my pleasure 🤝 I came across your profile on my suggested friends list and I was wondering if I could have a little bit of your time please 🙏🏻
تسلیحات و مهمات
arms ( علوم نظامی )
واژه مصوب: اسلحه
تعریف: مجموعۀ سلاح هایی که هر سرباز یا فرد نظامی در اختیار دارد
دست ها
اسلحه ، سلاح
زانوها
آغوش
بغل ( کردن )
they fell into their father’s arms
https://worldfolklore. net/index. php/2020/05/16/hansel - and - grethel/
بازوها
اغوش

از آخر شانه تا نوک انگشت ها همه با هم میشه این کلمه
در آغوش کسی که اورا دوست داری و عاشقشیییی
عاشقتممم
آغوش بازو
The star in the arms of love mohsen
ستاره در آغوش عشق محسن
arms آغوش ، بازوها
in your arms
A kiss of yours
The peak of flight The sweet sensation of love love, in the galaxy of love
در آغوش تو
یک بوسه از تو
اوج پرواز احساس شیرین عشق عاشقانه، در کهکشان عشق
بازوها
In the arms of my love
در آغوش عشقم

آغوش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس