armchair

/ˈɑːrmˌtʃer//ˈɑːmtʃeə/

معنی: صندلی راحتی، صندلی دستهدار
معانی دیگر: (دارای دانش در مورد چیز بخصوص نه از راه مشاهده و تجربه و عمل بلکه از طریق غیرمستقیم مثل خواندن یا شنیدن تجربیات دیگران) نظری، پشت میز نشین، صندلی دسته دار، صندلی راحتی صندلی دسته داریابازودار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a chair having supports at the sides for resting one's arms.
صفت ( adjective )
• : تعریف: lacking direct involvement or practical experience.

- An armchair general, he believed he could win the war in a matter of months if he were in charge.
[ترجمه گوگل] او که یک ژنرال صندلی راحتی بود، معتقد بود که اگر فرماندهی را برعهده داشت، می توانست در عرض چند ماه در جنگ پیروز شود
[ترجمه ترگمان] یک صندلی راحت، او معتقد بود که اگر او رئیس باشد می تواند جنگ را در عرض چند ماه پیروز شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He invited his fellow armchair quarterbacks to come watch the big game with him on Sunday.
[ترجمه گوگل] او از همکارهای صندلی راحتی خود دعوت کرد که در روز یکشنبه با او بازی بزرگی را تماشا کنند
[ترجمه ترگمان] او یکی از quarterbacks را برای تماشای مسابقه بزرگ یکشنبه با او دعوت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an armchair agricultural engineer
مهندس کشاورزی پشت میز نشین

2. an armchair anthropologist
مردم شناسی که از صندلی خود تکان نخورده (و بین مردم نرفته).

3. an armchair traveller
مسافر تخیلی

4. he relinquished his grip on his armchair
صندلی دسته دار را که با دست گرفته بود ول کرد.

5. He ensconced himself in the armchair.
[ترجمه گوگل]خودش را روی صندلی راحتی فرو برد
[ترجمه ترگمان]خود را در صندلی راحت جا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For armchair fans back home, it was one of the highlights of the Sydney Olympics.
[ترجمه گوگل]برای طرفداران صندلی راحتی در بازگشت به خانه، این یکی از نکات برجسته المپیک سیدنی بود
[ترجمه ترگمان]برای طرفداران صندلی راحت، این یکی از هایلایت های المپیک سیدنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He heaved himself out of his armchair.
[ترجمه گوگل]خودش را از روی صندلی بلند کرد
[ترجمه ترگمان]از روی صندلیش بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The manager lay back in the armchair.
[ترجمه گوگل]مدیر روی صندلی راحتی دراز کشید
[ترجمه ترگمان]مدیر به پشتی صندلی تکیه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was lolling in an armchair.
[ترجمه گوگل]روی صندلی راحتی داشت غر می زد
[ترجمه ترگمان]روی یک صندلی راحت لمیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He ensconced himself in a armchair.
[ترجمه گوگل]خودش را روی صندلی راحتی گذاشت
[ترجمه ترگمان]خود را روی یک صندلی راحت جا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He dropped into an armchair,utterly worn out.
[ترجمه گوگل]او روی صندلی راحتی افتاد که کاملاً فرسوده شده بود
[ترجمه ترگمان]روی یک صندلی راحت افتاد که کام لا فرسوده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The cat ensconced itself in the armchair.
[ترجمه mohammadiyan] گربه خودش را در صندلی راحتی فرو کرد.
|
[ترجمه گوگل]گربه خودش را در صندلی راحتی فرو کرد
[ترجمه ترگمان]گربه روی صندلی راحت لمیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. While fewer people are attending football matches, armchair viewers are growing in number.
[ترجمه گوگل]در حالی که افراد کمتری در مسابقات فوتبال شرکت می‌کنند، تعداد تماشاگران صندلی در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]در حالی که افراد کمتری در مسابقات فوتبال شرکت می کنند، بینندگان صندلی راحت در حال افزایش هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was sprawled in an armchair in front of the TV.
[ترجمه گوگل]روی صندلی راحتی جلوی تلویزیون پریده بود
[ترجمه ترگمان]او روی یک صندلی راحت جلوی تلویزیون دراز کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صندلی راحتی (اسم)
armchair, lounge, faldstool, morris chair

صندلی دسته دار (اسم)
armchair

انگلیسی به انگلیسی

• chair with side supports for resting the arms
an armchair is a comfortable chair with a support on each side for your arms.

پیشنهاد کاربران

۱. صندلی دسته دار ۲. مبل / ۱. اهل حرف. بی عمل. دور از عمل. غیر عملی ۲. کتابی. روی کاغذ. در عالم حرف ۳. راحت طلبانه
مثال:
he settled into an armchair
او در یک صندلی دسته دار نشست.
معانی کلی armchair ❇️
▌│█║▌║▌║noun║▌║▌║█│▌
( صندلی راحتی )
A chair with supports for the arms or elbows
یک صندلی با تکیه گاه برای بازوها یا آرنج
▌│█║▌║▌║adjective║▌║▌║█│▌
( با تجربه _ پخته )
...
[مشاهده متن کامل]

Remote from actual involvement, including a person retired from previously active involvement
. دور از مشارکت واقعی، از جمله فردی که از مشارکت فعال قبلی بازنشسته شده است
Ready to give advice or pass judgments but not taking an active part
. آماده مشاوره یا قضاوت کردن است اما مشارکت فعالی ندارد
💢 مثلاً فرض کنین مسابقه فوتبال ایران _ آرژانتین رو جناب جواد خیابانی که حرفه ایشون گزارشگری هست میخواد تجزیه و تحلیل کنه ! خب در این حالت به ایشون میگیم armchair چون ایشون فقط گزارشگر هستن نه کارشناس فوتبال ‼️
Example : My father taught in various schools for 30 years and after he retired he became an armchair teacher
پدرم ۳۰ سال در مدارس مختلف تدریس کرد و بعد از اینکه بازنشسته شد او به یک معلم با تجربه تبدیل شد

armchair ( n ) ( ɑrmtʃɛr ) =a comfortable chair with sides on which you can rest your arms
armchair
هرنوع صندلی ( چه صندلی های غیر راحتی و کالجی که اصولن چوبی وحتی فلزی یا پلاستیکی هستند یا صندلی راحتی مثل مبل ) که لبه هایی در دوطرف خود دارد برای قراردادن دست ( بازو و آرنج ) برای راحتی آن. .
صندلی راحتی
صندلی دسته دار
صندلی راحتی دسته دار
مبل تک نفره
پشت میز نشین
Armchair ethical
اخلاق نظری
مباحث نظری ( در مقابل شهود و تجربه )
صندلی راحتی
کاناپه
مبل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس