اسم ( noun )
• (1) تعریف: a discussion in which there is disagreement along with presentation of various sides of an issue.
• مترادف: argumentation, disputation
• مشابه: debate, discussion, feud, polemics, row
• مترادف: argumentation, disputation
• مشابه: debate, discussion, feud, polemics, row
- The class was divided in the argument over the primary cause of the war.
[ترجمه leila] کلاس بر سر بحث درباره علت اصلی جنگ تقسیم شده بود.|
[ترجمه گوگل] در بحث بر سر علت اصلی جنگ، طبقه تقسیم شد[ترجمه ترگمان] کلاس درباره علت اصلی جنگ به دو قسمت تقسیم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a heated discussion; verbal quarrel.
• مترادف: altercation, contention, debate, discussion, dispute, feud
• مشابه: bicker, clash, controversy, disagreement, fight, row, set-to, word
• مترادف: altercation, contention, debate, discussion, dispute, feud
• مشابه: bicker, clash, controversy, disagreement, fight, row, set-to, word
- The husband and wife had had an argument and now refused to speak to each other.
[ترجمه محسن] شوهر و زن یک جر و بحث داشتند و الان از حرف زدن باهم خودداری میکنند|
[ترجمه شان] زن و شوهر با یکدیگر مشاجره داشتند، و اینک از صحبت با هم ، خودداری میکنند.|
[ترجمه گوگل] زن و شوهر با هم دعوا کرده بودند و حالا حاضر نبودند با هم صحبت کنند[ترجمه ترگمان] زن و شوهر جر و بحث می کردند و اکنون از حرف زدن با هم خودداری می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a reason in favor of or against something.
• مترادف: contention, ground, reason
• مشابه: case, consideration, evidence, rationale
• مترادف: contention, ground, reason
• مشابه: case, consideration, evidence, rationale
- Her argument in favor of expanding the physical education program was convincing.
[ترجمه گوگل] استدلال او به نفع گسترش برنامه تربیت بدنی قانع کننده بود
[ترجمه ترگمان] استدلال او به نفع گسترش برنامه آموزشی فیزیکی قانع کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] استدلال او به نفع گسترش برنامه آموزشی فیزیکی قانع کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a series of steps in reasoning.
• مترادف: logic, ratiocination, reasoning
• مشابه: argumentation, dialectic, polemics, rationale
• مترادف: logic, ratiocination, reasoning
• مشابه: argumentation, dialectic, polemics, rationale
- You've presented a very clear argument in this essay, and I cannot find any flaws in your reasoning.
[ترجمه گوگل] شما در این مقاله استدلال بسیار روشنی ارائه کرده اید و من نمی توانم هیچ نقصی در استدلال شما پیدا کنم
[ترجمه ترگمان] شما در این مقاله یک بحث بسیار روشن ارائه کرده اید و من نمی توانم هیچ نقص در استدلال شما پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شما در این مقاله یک بحث بسیار روشن ارائه کرده اید و من نمی توانم هیچ نقص در استدلال شما پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: the main topic or theme, as of a written work.
• مترادف: gist, subject, theme, topic
• مشابه: abstract, brief, conspectus, epitome, essence, matter, outline, pr�cis, substance, sum, summary, synopsis, thesis, thread, thrust
• مترادف: gist, subject, theme, topic
• مشابه: abstract, brief, conspectus, epitome, essence, matter, outline, pr�cis, substance, sum, summary, synopsis, thesis, thread, thrust