arduous

/ˈɑːrdʒuːəs//ˈɑːdjuəs/

معنی: سخت، دشوار، پر زحمت، صعب الصعود
معانی دیگر: مشقت بار، صعب، طاقت فرسا، شاق، سربالا، پر شیب، پرالتهاب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: arduously (adv.), arduousness (n.)
(1) تعریف: entailing great difficulty, exertion, or endurance; laborious.
مترادف: difficult, formidable, hard, laborious, troublesome, uphill
متضاد: easy, effortless, facile, light
مشابه: ambitious, burdensome, grueling, heavy, herculean, onerous, rough, strenuous, trying

- Constructing the huge statue was an arduous task.
[ترجمه گوگل] ساخت مجسمه عظیم کار سختی بود
[ترجمه ترگمان] ساخت این تندیس عظیم وظیفه دشواری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of great energy or vigor; strenuous.
مترادف: energetic, strenuous, strong, vigorous
متضاد: sluggish
مشابه: grueling, herculean, powerful, tireless

- The battle had been arduous and there were heavy losses on both sides.
[ترجمه علی اطلس] نبرد سهمگینی بود و هر دو طرف متحمل تلفات فراوانی شدند.
|
[ترجمه گوگل] نبرد سخت بود و تلفات سنگینی از هر دو طرف وارد شد
[ترجمه ترگمان] نبرد سخت بود و در هر دو طرف تلفات سنگینی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: difficult to climb; steep.
مترادف: acclivitous, steep, uphill
مشابه: abrupt, bluff, precipitous, sheer

- Partway up the arduous trail, the hikers stopped and had their lunch.
[ترجمه پویا] در قسمتی از مسیر دشوار، کوهنوردان توقف کردند و ناهار خود را صرف کردند.
|
[ترجمه گوگل] در قسمتی از مسیر دشوار، کوهنوردان توقف کردند و ناهار خود را صرف کردند
[ترجمه ترگمان] رد پا را گرفتند و hikers را متوقف کردند و ناهار خوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the arduous task of rebuilding war-torn cities
کار دشوار بازسازی شهرهای جنگزده

2. no other project has traveled so arduous a road
هیچ طرح دیگر چنین راه دشواری را طی نکرده است.

3. the way to tochal is quite arduous
راه توچال بسیار صعب الصعود است.

4. working 12 hours a day in a mine is arduous
روزی دوازده ساعت در معدن کارکردن طاقت فرساست.

5. She undertook the arduous task of monitoring the elections.
[ترجمه گوگل]او وظیفه سخت نظارت بر انتخابات را بر عهده گرفت
[ترجمه ترگمان]او وظیفه شاق نظارت بر انتخابات را به عهده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They reached the enemy position after an arduous approach march.
[ترجمه گوگل]آنها پس از یک راهپیمایی سخت به موقعیت دشمن رسیدند
[ترجمه ترگمان]آن ها پس از یک پیشروی دشوار به مواضع دشمن رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I devote myself heart and soul to the arduous task.
[ترجمه گوگل]من از جان و دل خود را وقف این کار سخت می کنم
[ترجمه ترگمان]من خودم را وقف این کار دشوار می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They crashed out after a long, arduous journey.
[ترجمه گوگل]آنها پس از یک سفر طولانی و دشوار سقوط کردند
[ترجمه ترگمان]بعد از یک سفر طولانی و طاقت فرسا، آن ها با هم برخورد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He devised a compromise: the most arduous manual labour was eliminated, while safeguarding jobs.
[ترجمه گوگل]او مصالحه ای ابداع کرد: سخت ترین کار یدی حذف شد و در عین حال از مشاغل محافظت کرد
[ترجمه ترگمان]او یک مصالحه را ابداع کرد: دشوارترین کار دستی حذف شد، و در عین حال از مشاغل محافظت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Vikings contemplated arduous upstream journeys, but quick getaways.
[ترجمه گوگل]وایکینگ ها به سفرهای سخت بالادست، اما گریزهای سریع فکر می کردند
[ترجمه ترگمان]وایکینگ ها به سفره ای طولانی و طاقت فرسا تبدیل می شدند اما کاره ای فوری را انجام می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But face-to-face meetings require arduous journeying.
[ترجمه گوگل]اما ملاقات حضوری نیازمند سفری سخت است
[ترجمه ترگمان]اما جلسات رو به رو نیاز به سفره ای سخت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was now faced with an arduous journey into a remote country where there might well be anarchy when Menelik died.
[ترجمه گوگل]او اکنون با سفری سخت به کشوری دورافتاده روبرو بود که ممکن است با مرگ منلیک هرج و مرج به وجود بیاید
[ترجمه ترگمان]او اکنون با سفری سخت به یک کشور دور افتاده مواجه شده بود که ممکن بود در زمان مرگ منلیک به هرج و مرج دچار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This uncharted section was finally penetrated after arduous effort in 1983 and the mystery of the missing link solved.
[ترجمه گوگل]این بخش ناشناخته سرانجام پس از تلاش های طاقت فرسا در سال 1983 نفوذ کرد و معمای حلقه گم شده حل شد
[ترجمه ترگمان]این بخش ناشناخته در نهایت بعد از تلاش سخت در سال ۱۹۸۳، به دست آمد و معمای حلقه گم شده حل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Taylor held himself to an impossibly arduous schedule, apparently experimenting with it, the better to cram everything in.
[ترجمه گوگل]تیلور خود را به یک برنامه غیرممکن سخت نگه داشت، ظاهراً آن را آزمایش کرد، بهتر است همه چیز را در خود جمع کند
[ترجمه ترگمان]تیلور وینت رپ خودش را به سوی یک برنامه بی نهایت دشوار برد، که ظاهرا با آن آزمایش کرده بود، بهتر بود همه چیز را در آن جا به جا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

دشوار (صفت)
hard, difficult, uphill, knotted, sore, laborious, tough, sticky, formidable, arduous, onerous, strait, intolerable, slippery, slippy, inexplicit, insupportable, inexplicable, nerve-racking, spinose, spiny

پر زحمت (صفت)
difficult, laborious, heavy, arduous, grinding, toilsome, effortful, ponderous, troublous

صعب الصعود (صفت)
arduous

انگلیسی به انگلیسی

• difficult, hard, laborious, exhausting
something that is arduous is tiring and involves a lot of effort.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Hard
🔘 Difficult
🔘 Tough
🔘 Challenging
🔘 Demanding
🔘 Arduous
🔘 Grueling
🔘 Strenuous
🔘 Complex
🔘 Laborious
✅ Definition:
👉 Requiring great effort or skill to accomplish.
✍ توضیح: Requiring a lot of effort and hard work 💪
🔍 مترادف: Strenuous
✅ مثال: The climb to the mountain's peak was an arduous journey that took several days.
سخت و زمان بر
۱. سخت. دشوار. شاق. طاقت فرسا ۲. سرازیر. شیب دار. صعب العبور
مثال:
the training was pretty arduous
آموزش تا حدی دشوار و طاقت فرسا بود.
مثال :
arduous task = کار طاقت فرسا
arduous ( adj ) ( ɑrdʒuəs ) =involving a lot of effort and energy, especially over a period of time, e. g. an arduous journey across the Andes. arduously ( adv )
arduous
مرد افکن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : arduousness / ardour
✅️ صفت ( adjective ) : arduous
✅️ قید ( adverb ) : arduously
ضمن پوزش از عدم درج واژه journey عبارت arduous journey به معنی سفر سخت و دراز مدت می باشد که معادل واژه trek است.
سفر سخت و درازمدت خصوصا پیاده
دشوار، سخت difficult ( syn )
adjective
[more arduous; most arduous] :
🔴very difficult
🔵He went through a long and arduous training program.
🔵arduous efforts
🔵years of arduous study
🔵an arduous chore/duty/job/task
...
[مشاهده متن کامل]

🔵an arduous journey across miles of desert
Arduously
/adverb/
🔵working arduously
Arduousness
/Noun/

طاقت فرسا
کمر شکن
سخت
دشوار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس