1. the minister was the final arbitrator of things
وزیر داور نهایی امور بود.
2. let the matter between us be decided by an arbitrator
بگذار مسئله ی مابین ما را یک حکم داوری بکند.
3. He served as an arbitrator in a series of commercial disputes in India.
[ترجمه گوگل]او به عنوان داور در یک سری از اختلافات تجاری در هند خدمت کرد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان داور در مجموعه ای از مشاجرات تجاری در هند خدمت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. In the case of an arbitrator, the court has a supervisory jurisdiction over his conduct of the reference.
[ترجمه گوگل]در مورد داور، دادگاه صلاحیت نظارت بر رفتار او در مورد مرجع را دارد
[ترجمه ترگمان]در مورد داور، دادگاه صلاحیت نظارت بر رفتار خود را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The arbitrator should issue a written decision, and employees should participate in selecting an arbitrator, he said.
[ترجمه گوگل]وی گفت: داور باید تصمیم کتبی صادر کند و کارکنان در انتخاب داور مشارکت کنند
[ترجمه ترگمان]او گفت که داور باید یک تصمیم کتبی صادر کند و کارمندان باید در انتخاب داور شرکت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. In practice the parties and arbitrator should agree his remuneration in advance.
[ترجمه گوگل]در عمل، طرفین و داور باید از قبل در مورد پاداش خود توافق کنند
[ترجمه ترگمان]در عمل، طرفین و داور باید موافقت خود را از قبل به توافق برسانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The award of the arbitrator is binding and the practice is frequently used in the US.
[ترجمه گوگل]رای داور الزام آور است و این عمل اغلب در ایالات متحده استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]جایزه داور الزام آور است و این شیوه اغلب در ایالات متحده مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The third arbitrator will act as the presiding arbitrator.
[ترجمه گوگل]داور سوم به عنوان داور ناظر عمل خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]داور سوم به عنوان داور داوری عمل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. An Arbitrator is a neutral person who resolves disputes between parties.
[ترجمه گوگل]داور فردی بی طرف است که اختلافات بین طرفین را حل می کند
[ترجمه ترگمان]An یک فرد خنثی است که اختلافات بین طرفین را حل و فصل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. This paper, based on queueing theory, studies the arbitrator(service rule) of multi request sources.
[ترجمه گوگل]این مقاله، بر اساس تئوری صف، داوری (قانون خدمات) منابع چند درخواستی را بررسی میکند
[ترجمه ترگمان]این مقاله براساس نظریه صف بندی، قاضی (قاعده خدمات)از منابع چند درخواست را مورد مطالعه قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The liability of arbitrator provided for by the Arbitration Law of the PRC is very simple.
[ترجمه گوگل]مسئولیت داور که توسط قانون داوری جمهوری خلق چین پیش بینی شده است بسیار ساده است
[ترجمه ترگمان]مسئولیت داوری ارایه شده توسط قانون داوری جمهوری خلق چین بسیار ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Appointed as Sole Arbitrator by the ICC in disputes where Chinese language was at stake.
[ترجمه گوگل]در اختلافاتی که زبان چینی در خطر بود، توسط ICC به عنوان داور انحصاری منصوب شد
[ترجمه ترگمان]به عنوان انحصاری arbitrator توسط شورای بین المللی کریکت در اختلافاتی که زبان چینی در معرض خطر قرار داشت، منصوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The judgment of an arbitrator or arbiter.
14. A dismissed teacher may seek a review of the dismissal before an arbitrator.
[ترجمه گوگل]معلم اخراج شده ممکن است درخواست تجدید نظر در مورد اخراج را نزد داور بنماید
[ترجمه ترگمان]یک معلم اخراج شده ممکن است به دنبال بررسی اخراج قبل از داور باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید