arab

/ˈærəb//ˈærəb/

معنی: عرب، عرب، عربی
معانی دیگر: بومی عربستان، چادرنشین، بدوی، اسب عربی، اتحادیه ی عرب (در سال 1945 با شرکت بیست و یک کشور عربی ایجاد شد)، مخفف:، تازی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a member of the Semitic people that originated in Arabia and now forms the dominant population in that and other Middle Eastern countries.

(2) تعریف: a native of Arabia, or a descendant thereof.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, pertaining to, composed of, or involving Arabs or the countries in which they are the dominant population.

(2) تعریف: see Arabian.

جمله های نمونه

1. The Gulf states include Iran, Iraq, Saudi Arabia, Kuwait, Bahrain, Oman, Qatar, and the United Arab Emirates.
[ترجمه گوگل]کشورهای خلیج فارس شامل ایران، عراق، عربستان سعودی، کویت، بحرین، عمان، قطر و امارات متحده عربی هستند
[ترجمه ترگمان]کشورهای خلیج فارس شامل ایران، عراق، عربستان سعودی، کویت، بحرین، عمان، قطر و امارات متحده عربی می باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Do you think the Arab countries will come to terms with Israel one day?
[ترجمه گوگل]به نظر شما آیا کشورهای عربی روزی با اسرائیل کنار می آیند؟
[ترجمه ترگمان]آیا فکر می کنید که کشورهای عربی یک روز با اسرائیل ارتباط برقرار خواهند کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The merchants of Arab are doing their things all of the world.
[ترجمه گوگل]بازرگانان عرب در تمام دنیا کارهای خود را انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]بازرگانان عرب کاره ای خود را در سراسر جهان انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The Arab countries include Iraq, Saudi Arabia, Syria and Egypt.
[ترجمه گوگل]کشورهای عربی شامل عراق، عربستان سعودی، سوریه و مصر هستند
[ترجمه ترگمان]کشورهای عربی شامل عراق، عربستان سعودی، سوریه و مصر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The conflict fostered solidarity among Arab oil states.
[ترجمه گوگل]این درگیری باعث ایجاد همبستگی میان کشورهای نفتی عرب شد
[ترجمه ترگمان]این درگیری اتحاد بین کشورهای نفت خیز عربی را تقویت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Athens had strong ties to the Arab world.
[ترجمه گوگل]آتن روابط قوی با جهان عرب داشت
[ترجمه ترگمان]آتن روابط مستحکمی با جهان عرب داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mr Hurd was speaking to Arab journalists in London on the eve of his visit to Jordan and Saudi Arabia.
[ترجمه گوگل]آقای هرد در آستانه سفر خود به اردن و عربستان سعودی با خبرنگاران عرب در لندن صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]آقای هرد در شب قبل از دیدارش از آردن و عربستان سعودی با روزنامه نگاران عرب در لندن صحبت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The book covers the entire span of Arab history.
[ترجمه گوگل]این کتاب تمام طول تاریخ عرب را در بر می گیرد
[ترجمه ترگمان]این کتاب تمام طول تاریخ عرب را پوشش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Arab nations agreed to meet in Baghdad.
[ترجمه گوگل]کشورهای عرب موافقت کردند که در بغداد دیدار کنند
[ترجمه ترگمان]کشورهای عربی توافق کردند که در بغداد ملاقات کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's a story about an Arab in the desert.
[ترجمه گوگل]این داستان درباره یک عرب در بیابان است
[ترجمه ترگمان]این داستانی است درباره یک عرب در بیابان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The talks were attended by observers from eight Arab countries and Israel.
[ترجمه گوگل]در این گفتگو ناظرانی از هشت کشور عربی و اسرائیل حضور داشتند
[ترجمه ترگمان]ناظران هشت کشور عرب و اسرائیل در این مذاکرات حضور داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Heads of state from all over the Arab world gathered for the conference.
[ترجمه گوگل]سران کشورها از سراسر جهان عرب برای این کنفرانس گرد هم آمده بودند
[ترجمه ترگمان]سران کشورها از سراسر جهان عرب برای کنفرانس جمع شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The predominant opinion voiced by Detroit's Arab population seems to be one of frustration.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد نظر غالب جمعیت عرب دیترویت ابراز ناامیدی است
[ترجمه ترگمان]نظر غالب جمعیت عرب دیترویت به نظر می رسد یکی از نا امیدی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Arab live on the Arabian Peninsula.
[ترجمه گوگل]اعراب در شبه جزیره عربستان زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]اعراب در شبه جزیره عربستان زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عرب (اسم)
arab, arabian, saracen

عرب (صفت)
arab

عربی (صفت)
arab, arabian, arabic

انگلیسی به انگلیسی

• member of a semitic people living in the middle east and northern africa
of a semitic people living in the middle east and northern africa
an arab is a member of a people who live in the middle east and north africa. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. the ambassadors of several arab countries were invited.

پیشنهاد کاربران

camel jockey
عرب
مثال: She studied Arab literature in college.
او در دانشگاه ادبیات عربی مطالعه کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
عرب . ملیتArabic

بپرس