apt

/ˈæpt//æpt/

معنی: قابل، مستعد، شایسته، اماده، مناسب، زرنگ، متمایل، در خور
معانی دیگر: مخفف: آپارتمان، بجا، به سزا، محتمل، زودآموز، تیزهوش، زودفهم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: aptly (adv.), aptness (n.)
(1) تعریف: appropriate; suitable.
مترادف: apposite, appropriate, fitting, meet, suitable, suited
متضاد: inappropriate, inapt
مشابه: applicable, apropos, due, felicitous, germane, pertinent, proper, relevant

- Receiving the award represented an apt conclusion to his illustrious career.
[ترجمه گوگل] دریافت این جایزه نشان‌دهنده نتیجه‌گیری مناسب برای حرفه درخشان او بود
[ترجمه ترگمان] پس از آنکه جایزه را دریافت کرد به این نتیجه رسیده بود که حرفه illustrious را به پایان برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They came up with an apt solution to the problem.
[ترجمه گوگل] آنها راه حل مناسبی برای این مشکل ارائه کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها راه حل مناسبی برای مشکل پیدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having ability to learn quickly.
مترادف: agile, intelligent, quick, sharp
متضاد: inept, slow
مشابه: acute, clever, ingenious, keen, perspicacious, ready, smart

- She was an apt student and was soon outperforming the others.
[ترجمه شان] او دانشجوی مستعد ( شایسته ای ) بود ، و به زودی عملکرد بهتری از دیگران نشان داد.
|
[ترجمه گوگل] او یک دانش آموز مستعد بود و خیلی زود از بقیه پیشی گرفت
[ترجمه ترگمان] او دانشجوی خوبی بود و به زودی به دیگران ملحق می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: likely.
مترادف: liable, likely
متضاد: unlikely
مشابه: probable

- We are apt to lose again.
[ترجمه گوگل] ما مستعد شکست مجدد هستیم
[ترجمه ترگمان] ما تمایل داریم که دوباره از دست بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: inclined or disposed.
مترادف: inclined, leaning, tending
مشابه: disposed, given, prone

- He is apt to reject this idea.
[ترجمه گوگل] او مستعد رد این ایده است
[ترجمه ترگمان] او می خواهد این فکر را رد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "apartment," a room or set of rooms used as living space by a single household and usu. located in a building containing a number of such rooms or sets of rooms.

جمله های نمونه

1. apt to rain
احتمال باریدن

2. an apt remark
اظهار بجا

3. he is apt to say things that offend
احتمال دارد حرف هایی بزند که موجب رنجش شود.

4. julie is apt at making toys
جولی در ساختن اسباب بازی مهارت دارد.

5. david was an apt student
دیوید شاگرد تیزهوشی بود.

6. A man apt to promise is apt to forget.
[ترجمه شان] انسانی که آماده قول دادن است، مستعد فراموش کردن است.
|
[ترجمه گوگل]مردی که می‌خواهد قول بدهد، ممکن است فراموش کند
[ترجمه ترگمان]کسی که قول شرف می دهد این است که فراموش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This shoe is apt to slip.
[ترجمه گوگل]این کفش قابلیت لیز خوردن دارد
[ترجمه ترگمان]این کفش باید لیز بخوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We are apt to wish for what we can't have.
[ترجمه گوگل]ما مستعد آرزوی چیزی هستیم که نمی توانیم داشته باشیم
[ترجمه ترگمان]ما تمایل داریم چیزی رو که نمی تونیم داشته باشیم آرزو کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some of the staff are apt to arrive late on Mondays.
[ترجمه گوگل]برخی از کارکنان این امکان را دارند که روزهای دوشنبه دیر بیایند
[ترجمه ترگمان]بعضی از کارکنان در روزه ای دوشنبه دیر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. China cups are apt to break.
[ترجمه گوگل]جام های چین مستعد شکستن هستند
[ترجمه ترگمان]فنجان های چینی مستعد شکستن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. 'Scared stiff' is an apt description of how I felt at that moment.
[ترجمه گوگل]"سخت ترسیده" توصیف مناسبی از احساس من در آن لحظه است
[ترجمه ترگمان]از اینکه در آن لحظه چه احساسی داشتم، خشک و خشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is apt to raise the roof.
[ترجمه گوگل]او مستعد بالا بردن سقف است
[ترجمه ترگمان]او می خواهد سقف را بالا ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My bicycle bell is apt to fall off when I ride too fast.
[ترجمه Masi] وقتی سریع میروم، احتمال دارد زنگ دوچرخه ام بیفتد.
|
[ترجمه گوگل]زنگ دوچرخه من وقتی خیلی سریع می‌روم می‌افتد
[ترجمه ترگمان]زنگ دوچرخه من معمولا وقتی خیلی سریع حرکت می کنم از خواب بلند می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her comments on my work were very apt and to the point.
[ترجمه گوگل]نظرات او در مورد کار من بسیار بجا و دقیق بود
[ترجمه ترگمان]نظرات او درباره کار من خیلی دقیق و واضح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. 'Love at first sight' is a very apt description of how he felt when he saw her.
[ترجمه گوگل]"عشق در نگاه اول" توصیف بسیار مناسبی است از احساس او وقتی او را دید
[ترجمه ترگمان]عشق در نخستین دیدار، توصیف خیلی دقیق از آن است که وقتی او را می دید چه احساسی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We have some particularly apt students in the class this year.
[ترجمه گوگل]امسال چند دانش آموز مستعد در کلاس داریم
[ترجمه ترگمان]ما امسال چند دانش آموز مستعد را در کلاس داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابل (صفت)
able, capable, good, qualified, apt, thorough-paced

مستعد (صفت)
able, apt, talented, disposed, prepared, fit

شایسته (صفت)
able, good, qualified, apt, fit, worthy, competent, proper, sufficient, suitable, meet, apropos, befitting, intrinsic, seemly, becoming, deserving, meritorious

اماده (صفت)
able, apt, ready, provided, present, stock, handy, beforehand, presentient, fresh, prompt

مناسب (صفت)
appropriate, apt, fit, adequate, proper, suitable, acceptable, convenient, fitting, accommodative, relevant, correspondent, meet, acey-deucy, feat, moderate, adaptable, favorable, propitious, apposite, expedient, reasonable, applicable, applicatory, befitting, opportune, assorted, becoming, condign, idoneous, comformable, consentaneous

زرنگ (صفت)
bright, apt, clever, smart, shrewd, nimble, dexterous, adroit, deft, habile, agile, brisk, spry, vivacious, shifty, pawky, jaunty, dapper, supersubtle

متمایل (صفت)
apt, disposed, amenable, avid, bowed, inclined, prone, liable, fain, predisposed, tendencious, tendentious

در خور (صفت)
appropriate, apt, fit, meet, proportionate, apposite, befitting, tailored, opportune, assorted, becoming, idoneous, congruous

کلمات اختصاری

عبارت کامل: Automatic Programmed Tool
موضوع: کامپیوتر
APT یک سیستم برنامه نویسی می باشد که در کاربرُدهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شدهٔ اعمال ماشین، استفاده می شود.
زبان APT به استفاده کننده این امکان را می دهد که نقاط، خطوط، دوایر، سطوح و سطوح مخروطی شکل و سطوح هندسی را تعریف کند.

تخصصی

[کامپیوتر] یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده می شود
[برق و الکترونیک] ای پی تی 1. زبان رایانه ای [ابزارهای برنامه ریزی شده خودکار Automatic proammed tools] که در اصل برای برنامه ریزی ماشینهای با کنترل عددی [سی ان سی] ارائه شده است.ساختار آن راحت و دارای دستورالعملهای عملی نظیر خط(line)،کره(sphere)، و تنژانت (Tangent)است. 2.automatic picture transmission

انگلیسی به انگلیسی

• suitable, appropriate; able to learn quickly, intelligent
apt means suitable.
if someone is apt to behave in a particular way, they often behave in that way.

پیشنهاد کاربران

1. مناسب. بجا. به موقع 2. مستعد. اماده. قابل 3. با استعداد. تیزهوش
مثال:
men are apt to mistake their own feelings
مردها در فهم نادرست از احساسات خودشان مستعد هستند.
۱ _ مناسب
likely
۲ _ شایسته ، درخور
exactly suitable
۳ _ تیزهوش ، زودفهم
quick to learn
۴ _ آپارتمان
abbreviation of apartment
اختصار آزمایش واژه کامل معنی / معادل محدوده طبیعی
APT Activated partial thromboplastin ترمبوپلاستین نسبی فعال شده بین 25 تا 35 ثانیه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : aptness / aptitude
✅️ صفت ( adjective ) : apt
✅️ قید ( adverb ) : aptly
شایسته ، درخور ، مستعد
به جا
apt ( adj ) = مناسب، به جا، درخور، به موقع، شایسته، مقتضی/مستعد، با استعداد، زرنگ، قابل، آماده/
معانی دیگر >>>محتمل، مستعد، متمایل، آماده/باهوش، زیرک/قابل توصیه، معقول، به صلاح/خوش آتیه، آینده دار/مشتاق، علاقه مند، آماده/تصادفی، شانسی ( بیشتر به صورت شانسی به دست آمده تا با توانایی و مهارت/قانع کننده، متقاعد کننده، معقول
...
[مشاهده متن کامل]

an apt comment/description/quotation = نظریه یا اظهار نظر به جا/توضیح مناسب/ نقل قول به جا
examples:
1 - That question seemed quite apt in the circumstances.
آن سوال در این شرایط کاملاً به جا به نظر می رسید.
2 - The song would have been more apt for a bass voice.
این آهنگ برای صدای بم مناسب تر می بود.
3 - We have some particularly apt students in the class this year.
امسال تعدادی دانش آموز با استعداد در کلاس داریم.
4 - Chris’s apt comments summed up our opinions.
اظهار نظرهای به جای کریس نظریه های ما را به جمع بندی می رساند.
5 - “He was a monk and maverick philosopher; she, the apt and eager pupil.
او یک راهب و فیلسوف دگراندیش و او یک دانش آموز با استعداد و مشتاق بود .
6 - This may be correct as a statement of general principle, but it is not apt in the circumstances of this case.
این ممکن است به عنوان یک اصل کلی صحیح باشد، اما در موقعیت این پرونده مناسب نیست.

Arbitrage pricing theory نظریه ی قیمت گذاری سهام شرکتی که در شرف ادغام است
شایسته
درخور
appropriate
( Advanced Persistent Threat ) تهدیدات مستمر پیشرفته
آپارتمان
در آدرس دهی به عنوان مخفف استفاده میشود
مثلا
Apt. 23
1. مناسب
2. مستعد، محتمل
3. talented
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس