صفت ( adjective )
• (1) تعریف: very close in accuracy; nearly exact or correct.
• مترادف: close, near, proximate
• مترادف: close, near, proximate
- The final cost of the work was approximate to what we had been quoted.
[ترجمه مسعود منش] هزینه پایانی کار نزدیک به همان چیزی بود که بازگو کرده بودیم|
[ترجمه مهدی] هزینه پایانی کار تقریبا همان چیزی بود که تقریب زده بودیم|
[ترجمه گوگل] هزينه نهايي كار تقريبي به آنچه گفته شده بود بود[ترجمه ترگمان] هزینه نهایی کار تقریبا به همان چیزی بود که نقل کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: rough or estimated.
• مترادف: imprecise, rough, rude
• متضاد: exact, precise
• مترادف: imprecise, rough, rude
• متضاد: exact, precise
- The approximate distance between New York and Chicago is three thousand miles.
[ترجمه گوگل] فاصله تقریبی بین نیویورک و شیکاگو سه هزار مایل است
[ترجمه ترگمان] فاصله تقریبی بین نیویورک و شیکاگو در حدود سه هزار مایل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فاصله تقریبی بین نیویورک و شیکاگو در حدود سه هزار مایل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our approximate flight time will be two hours.
[ترجمه گوگل] زمان تقریبی پرواز ما دو ساعت خواهد بود
[ترجمه ترگمان] زمان پرواز تقریبی ما دو ساعت خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زمان پرواز تقریبی ما دو ساعت خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: quite similar.
• مترادف: close, like, nigh, similar
• مترادف: close, like, nigh, similar
- The two girls were of approximate age.
[ترجمه فرشته] دو دختر سن نزدیک به هم داشتند ( تقریبا هم سن بودند )|
[ترجمه گوگل] دو دختر در سن تقریبی بودند[ترجمه ترگمان] این دو دختر از سن تقریبی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: close by.
• مترادف: close, near, nigh, proximate
• مشابه: contiguous, next
• مترادف: close, near, nigh, proximate
• مشابه: contiguous, next
- The reception hall is approximate to the church.
[ترجمه فرشته] تالار پذیرایی نزدیک به کلیسا است|
[ترجمه مهدی] تالار پذیرایی تقریبا نزدیک به کلیسا است|
[ترجمه گوگل] سالن پذیرایی تقریباً به کلیسا است[ترجمه ترگمان] تالار پذیرایی تقریبا به کلیسا می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: approximates, approximating, approximated
مشتقات: approximately (adv.)
حالات: approximates, approximating, approximated
مشتقات: approximately (adv.)
• (1) تعریف: to be quite similar to or come very near to in quality, quantity, or degree.
• مترادف: compare, resemble
• مشابه: approach, correspond, near, relate
• مترادف: compare, resemble
• مشابه: approach, correspond, near, relate
- This synthetic fabric approximates the feel of silk.
[ترجمه گوگل] این پارچه مصنوعی تقریباً حس ابریشم را دارد
[ترجمه ترگمان] این پارچه مصنوعی، حس ابریشم را تخمین می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این پارچه مصنوعی، حس ابریشم را تخمین می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The final result closely approximated what was originally hoped for.
[ترجمه گوگل] نتیجه نهایی نزدیک به چیزی بود که در ابتدا به آن امیدوار بودیم
[ترجمه ترگمان] نتیجه نهایی نزدیک به چیزی بود که در اصل به آن امید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نتیجه نهایی نزدیک به چیزی بود که در اصل به آن امید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to estimate.
• مترادف: estimate
• مشابه: guess, judge
• مترادف: estimate
• مشابه: guess, judge
- I approximated the distance to be around twelve miles.
[ترجمه گوگل] مسافت را حدود دوازده مایل تخمین زدم
[ترجمه ترگمان] به فاصله نزدیک دوازده مایل را تخمین می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به فاصله نزدیک دوازده مایل را تخمین می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید