اسم ( noun )
عبارات: on approval
عبارات: on approval
• (1) تعریف: the act of approving.
• مترادف: commendation, countenance
• متضاد: censure, disapproval, protest
• مشابه: applause, approbation, assent, blessing, endorsement, praise, recommendation, sanction
• مترادف: commendation, countenance
• متضاد: censure, disapproval, protest
• مشابه: applause, approbation, assent, blessing, endorsement, praise, recommendation, sanction
- You need the approval of the supervisor before you can go ahead with the project.
[ترجمه مینا] قبل از اینکه بتونی پروژه رو انجام بدی به موافقت سوپروایزر نیاز داری|
[ترجمه گوگل] قبل از اینکه بتوانید پروژه را ادامه دهید، به تأیید سرپرست نیاز دارید[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه بتوانید با این پروژه پیش بروید، به تایید سرپرست نیاز دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: favor, sanction, or positive regard.
• مترادف: approbation, commendation, esteem, favor, honor, sanction
• متضاد: dislike
• مشابه: acceptance, amen, applause, blessing, consent, countenance, credit, respect, sympathy
• مترادف: approbation, commendation, esteem, favor, honor, sanction
• متضاد: dislike
• مشابه: acceptance, amen, applause, blessing, consent, countenance, credit, respect, sympathy
- The new mayor worked hard to win the approval of the people.
[ترجمه حسین رحمانی] شهردار جدید برای جلب حمایت مردم سخت کار کرد|
[ترجمه گوگل] شهردار جدید برای جلب رضایت مردم تلاش زیادی کرد[ترجمه ترگمان] شهردار جدید برای جلب موافقت مردم سخت تلاش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید