appropriate

/əˈproʊpriət//əˈprəʊpriət/

معنی: باب، مناسب، مقتضی، در خور، برای خود برداشتن، منظورکردن، اختصاص دادن
معانی دیگر: (بدون اجازه) برداشتن، تصاحب کردن، بالا کشیدن (اموال)، به جیب زدن، تخصیص دادن، شایسته، پسندیده، بجا، جایز، به خود اختصاص دادن، ضبط کردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: fitting the practical or social requirements of the situation; seemly; suitable.
مترادف: apposite, apropos, apt, befitting, due, felicitous, fit, fitting, meet, proper, seemly, suitable, suited
متضاد: improper, inappropriate, unbecoming, unfitting, unsuitable, wrong
مشابه: amenable, applicable, comely, convenient, decent, decorous, done, expedient, germane, happy, legitimate, likely, opportune, pertinent, possible, relevant, right, seasonable, timely, to the point

- When you're doing carpentry, you'll get the best results if you use tools that are appropriate to each task.
[ترجمه الدوز] هنگامی که نجاری می کنید، اگر از ابزار مناسب برای هرکار استفاده کنید بهترین نتیجه را خواهید گرفت.
|
[ترجمه پویان ازاد] البته باید در نظر داشت که appropriate بیشتر برای حالات احساسی استفاده می شود ذر متن بالا که از ابزار نجاری مناسب می گوید چون احساساتی وجود ندارد بهتر است از proper استفاده شود
|
[ترجمه گوگل] هنگامی که در حال نجاری هستید، اگر از ابزارهای مناسب برای هر کار استفاده کنید، بهترین نتیجه را خواهید گرفت
[ترجمه ترگمان] زمانی که مشغول کار نجاری هستید، بهترین نتیجه را خواهید داشت اگر از ابزارهایی که برای هر کار مناسب هستند استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Jeans and a T-shirt are not appropriate for a formal wedding.
[ترجمه گوگل] شلوار جین و تی شرت برای عروسی رسمی مناسب نیستند
[ترجمه ترگمان] شلوار جین و یک تی شرت برای یک عروسی رسمی مناسب نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was difficult choosing appropriate music for the funeral.
[ترجمه Shadi] انتخاب یک موسیقی مناسب برای مراسم خاکسپاری سخت بود.
|
[ترجمه گوگل] انتخاب موسیقی مناسب برای مراسم خاکسپاری دشوار بود
[ترجمه ترگمان] انتخاب موسیقی مناسب برای مراسم تدفین دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Please read the employee manual for its discussion of appropriate office behavior.
[ترجمه رضا نادی] لطفا دفترچه راهنمای کارمندان را به خاطر مبحث رفتار مناسب اداری آن بخوان
|
[ترجمه گوگل] لطفاً راهنمای کارمند را برای بحث در مورد رفتار مناسب دفتر بخوانید
[ترجمه ترگمان] لطفا دفترچه راهنمای کارمندان را برای بحث در مورد رفتار اداری مناسب بخوانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: appropriates, appropriating, appropriated
مشتقات: appropriately (adv.), appropriateness (n.)
(1) تعریف: to identify or set aside for a particular purpose.
مترادف: allocate, assign, dedicate, earmark
مشابه: allot, appoint, apportion

- The town appropriated funds for the building of the new library.
[ترجمه گوگل] شهر برای ساخت کتابخانه جدید بودجه اختصاص داد
[ترجمه ترگمان] این شهر وجوهی را برای ساختمان کتابخانه جدید اختصاص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to take for one's own, often without permission.
مترادف: defalcate, expropriate, lift, misappropriate, peculate, pocket, take, usurp
مشابه: adopt, arrogate, borrow, claim, commandeer, confiscate, cop, embezzle, grab, impound, liberate, palm, plagiarize, purloin, rip off, rob, seize, steal, swipe, thieve

- The army appropriated farm animals to feed the soldiers.
[ترجمه شان] ارتش برای تغذیه سربازان، حیوانات مزرعه را ( بدون اجازه ) تصاحب کرد.
|
[ترجمه گوگل] ارتش حیوانات مزرعه را برای غذا دادن به سربازان اختصاص داد
[ترجمه ترگمان] ارتش از حیوانات مزرعه برای تغذیه سربازان استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The Europeans appropriated the natives' lands.
[ترجمه گوگل] اروپایی ها زمین های بومیان را تصاحب کردند
[ترجمه ترگمان] اروپایی ها محل بومیان را تصرف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an english class appropriate for children
کلاس انگلیسی مناسب برای کودکان

2. this joke is not appropriate in front of ladies
این شوخی جلوی خانم ها جایز نیست.

3. this suit is not appropriate for tonight's party
این لباس برای مهمانی امشب مناسب نیست.

4. the referral of patients to the appropriate wards of the hospital
ارجاع بیماران به بخش های مربوطه ی بیمارستان

5. After some appropriate prayers, the dinner was served.
[ترجمه Seyed abolfazl alavi] پس از اقامه نماز شام آماده شد
|
[ترجمه گوگل]پس از اقامه نماز مقتضی، صرف شام شد
[ترجمه ترگمان]بعد از چند دعا، شام حاضر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The book was written in a style appropriate to the age of the children.
[ترجمه رستم مسیحی] کتاب با قالبی متناسب با سن بچه ها نوشته شده بود.
|
[ترجمه گوگل]کتاب به سبکی متناسب با سن کودکان نوشته شده است
[ترجمه ترگمان]این کتاب به گونه ای نوشته شده بود که متناسب با سن کودکان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I hardly think jeans are appropriate attire for a wedding.
[ترجمه گوگل]به سختی فکر می کنم شلوار جین لباس مناسبی برای عروسی باشد
[ترجمه ترگمان]من به سختی فکر می کنم که شلوار جین برای یک عروسی مناسب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sports clothes are not appropriate for a formal wedding.
[ترجمه گوگل]لباس های ورزشی برای عروسی رسمی مناسب نیستند
[ترجمه ترگمان]لباس های ورزشی برای یک عروسی رسمی مناسب نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A dirty face is not appropriate for the school photograph.
[ترجمه گوگل]چهره کثیف برای عکس مدرسه مناسب نیست
[ترجمه ترگمان]صورت کثیف برای عکس مدرسه مناسب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The statement of our delegation was singularly appropriate to the occasion.
[ترجمه گوگل]بیانیه هیأت ما منحصراً مناسب آن موقعیت بود
[ترجمه ترگمان]اظهارات هیات ما به نحو عجیبی متناسب با این موقعیت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is hard to find an appropriate dress for me.
[ترجمه گوگل]پیدا کردن لباس مناسب برای من سخت است
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن لباس مناسب برای من سخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Jeans are not appropriate for a formal party.
[ترجمه گوگل]شلوار جین برای یک مهمانی رسمی مناسب نیست
[ترجمه ترگمان]شلوار جین برای یک مهمانی رسمی مناسب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She gave a speech appropriate to the occasion.
[ترجمه گوگل]او به مناسبت این مراسم سخنرانی کرد
[ترجمه ترگمان]او سخنرانی مناسبی برای این مناسبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Use illustrations where appropriate but don't overdo it.
[ترجمه گوگل]در صورت لزوم از تصاویر استفاده کنید اما زیاده روی نکنید
[ترجمه ترگمان]از تصاویر مناسب استفاده کنید، اما زیاده روی نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Is now an appropriate time to make a speech?
[ترجمه گوگل]آیا اکنون زمان مناسبی برای سخنرانی است؟
[ترجمه ترگمان]آیا اکنون زمان مناسبی برای سخنرانی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Now that the problem has been identified, appropriate action can be taken.
[ترجمه گوگل]اکنون که مشکل مشخص شده است، می توان اقدام مناسبی انجام داد
[ترجمه ترگمان]اکنون که مشکل شناسایی شده است، اقدام مناسب را می توان انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Her bright clothes were not appropriate for a funeral.
[ترجمه گوگل]لباس های روشن او برای مراسم تدفین مناسب نبود
[ترجمه ترگمان]لباس های براقش برای مراسم تدفین مناسب نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It is appropriate that everyone be suitably attired.
[ترجمه Abraham] باب ه که همه لباس مناسب به تن داشته باشن
|
[ترجمه گوگل]مناسب است که همه لباس مناسب بپوشند
[ترجمه ترگمان]مناسب است که هر کس لباس مناسبی به تن داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Dress neatly and attractively in an outfit appropriate to the job.
[ترجمه گوگل]لباسی مرتب و جذاب بپوشید که متناسب با شغل باشد
[ترجمه ترگمان]به دقت لباس بپوشید و با حالتی بسیار جذاب در یک لباس مناسب برای این کار لباس بپوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باب (صفت)
a la mode, appropriate

مناسب (صفت)
appropriate, apt, fit, adequate, proper, suitable, acceptable, convenient, fitting, accommodative, relevant, correspondent, meet, acey-deucy, feat, moderate, adaptable, favorable, propitious, apposite, expedient, reasonable, applicable, applicatory, befitting, opportune, assorted, becoming, condign, idoneous, comformable, consentaneous

مقتضی (صفت)
appropriate, fit, suitable, material, meet, just, advisable, due, expedient, exigible

در خور (صفت)
appropriate, apt, fit, meet, proportionate, apposite, befitting, tailored, opportune, assorted, becoming, idoneous, congruous

برای خود برداشتن (فعل)
appropriate

منظور کردن (فعل)
appropriate

اختصاص دادن (فعل)
appropriate, assign, reserve, allocate, devote, earmark, dedicate

تخصصی

[فوتبال] اختصاص دادن
[صنعت] مناسب، مقتضی، در خور، شایسته
[حقوق] تخصیص دادن، تصاحب کردن، ضبط کردن، مناسب، مقتضی
[نساجی] اختصاص دادن - مناسب
[ریاضیات] مناسب، مخصوص، مقتضی، اختصاص دادن، متناظر با، مربوطه، متناظر آن، درست و مناسب

انگلیسی به انگلیسی

• set aside, allot; take without permission
suitable; fitting, proper
something that is appropriate is suitable or acceptable for a particular situation.
if you appropriate something which does not belong to you, you take it for yourself; a formal use.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To take something for one's own use, typically without permission 💼
🔍 مترادف: Seize
✅ مثال: The company appropriated the idea from a smaller startup without crediting them.
لازم
چهار تا معنی داره
1 - در حالت صفت به معنی مناسب یا متناسب
2 - در حالت فعل به معنی برای خود برداشتن ( دزدی محترمانه )
3 - در حالت فعل به معنی اختصاص دادن ( بیشتر برای بودجه شهری )
4 - در حالت فعل به معنی تصاحب کردن یا تسخیر کردن ( توسط ارتش یا به زور )
مناسب، در خور
در جایگاه صفت : مناسب
suitable
در جایگاه فعل : کنار گذاشتن ، برای خود برداشتن
set aside ( money ) for a purpose or
take for oneself
میشع اینو ترجمه کنین؟
Taking an appropriate sexual history
Appropriate terms:شرایط متناسب
برای خود برداشتن، تصاحب کردن، اختصاص دادن
بدون اجازه از کسی چیزی برداشتن و مالک شدن
مال و اموالی را برای چیزی وقف کردن
تلاش با معنی مناسب فرق میکنه یه کم
to take and use for a purpose/ to keep an amount of money to use for a particular purpose
تخصیص/ اختصاص دادن ( مقداری بودجه ) برای هدفی خاص
The state appropriated funds for more clinics
The government have appropriated millions of pounds for the project
...
[مشاهده متن کامل]

During the pandemic, Congress appropriated billions to help states expand their Medicaid programs

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/appropriate
غصب کردن یا تصاحب
همخوان
مترادف با
lapses
هردو مقتضی یا مناسب
تخصصی
مثلا an appropriate acute care facility بهتره ترجمه بشه:
مرکز مراقبت های حاد تخصصی
تا اینکه بگیم:
مرکز مراقبت های حاد مناسب!
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : appropriate
اسم ( noun ) : appropriacy / appropriateness
صفت ( adjective ) : appropriate
قید ( adverb ) : appropriately
تصاحب کند
در خور
مناسب
هم معنی suitable.
یعنی مناسب، مفید، خوب
مثال:
this clothes is appropriate for me.
مناسب از نظر آدم ها یا جامعه
take ( something ) for one's own use, typically without the owner's permission.
چیزی را بدون اجازۀ صاحب آن تصاحب کردن
تعریف کتاب آکسفورد و دقیق ترین تعریف :
right or suitable in a particular situation
یک چیز درست یا مناسب در یک موقعیت خاص
که خلاصه معنی : مناسب
در خور
مأموران ذی صلاح در appropriate officials
شایسته، پسندیده، بجا. مطلوب
درست ، صحیح ، بجا ،
It seems entirely appropriate that = کاملا درست به نظر می رسد که
مقتضی است. اقتضا دارد
appropriate ( adj ) = suitable ( adj )
به معناهای: مناسب، مقتضی، درخور، شایسته
مناسب شایسته درخور
در جایگاه فعل هم به معنای تصاحب کردنه
قابل قبول
مناسب
اختلاس
مناسب_اختلاس کردن
اون دوستی که گفته بود" معنی تشکر هم میده" و کلی هم کامنت منفی گرفته ، احتمالا appropriate رو با کلمه appreciate اشتباه گرفته.
صفت:
مناسب - درخور
OPP: inappropriate
فعل:
appropriate = misappropriate = embezzle: تصاحب کردن - بالا کشیدن - به جیب زدن - اختلاس کردن
appropriate something for something: چیزی را اختصاص دادن برای چیزی ( معمولا پول )
As a verb :
To take ( something ) for one's own use, typically without the owner's permission
To seize
To take possession of over
To steal
To thieve
To lift
To pirate
As a verb :
To take ( something ) for one's own use, typically without the owner's permission
To seize
To clain
To take possession of over
To lay claim to
To steal
To thieve
To lift
To pirate

مختص
اگر در مورد یک موقعیت، شرایط یا زمان صحبت میکنیم بجای استفاده از کلمات right و suitable میتونیم از appropriate استفاده کنیم ( مناسب و درخور و معقول )
مناسب
و مترادف با کلمه ( proper )
منطقی بودن
از آن خود کردن
لازم است که
بهتر است
appropriate ministers
وزرای مربوطه
درست و شایسته بودن
مورد قبول بودن
باب بودن و معقول و عمومی بودن
غیر منطقی نبودن
Suitable
مناسب

دو دره بازی، پیچوندن
deserve
اختصاص دادن
لازم بودن، در صورت لزوم
لحاظ کردن
برای لباس یعنی لباسی که مناسب باشد مثلا برای کار لباس رسمی معنا میشود
صحیح.
درست
مناسب
رو فرم
مناسب ، درخور ، شایسته 🕉
these clothes are not appropriate for a job interview
این لباس ها برای مصاحبه شغلی مناسب نیستند
تملک، به تملک گرفتن
as appropriate
به نحو مقتضی
مناسب بودن
باب
تناسب
فک کنم معنی تشکر و قدر دانی رو هم میده
مناسب
باب
منظور کردن
لزوم
مناسب بودن
حساب شده
شایسته
غصب کردن
تناسب داشتن با
تقریبی
بر باب دل بودن
هنجار

مناسب
متناسب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٩)

بپرس