اسم ( noun )
مشتقات: approbative (adj.), approbatory (adj.)
مشتقات: approbative (adj.), approbatory (adj.)
• (1) تعریف: approval; praise.
• مترادف: approval, countenance, favor, praise
• متضاد: disapprobation
• مشابه: admiration, applause, commendation, endorsement, esteem, honor, kudos, regards, respect
• مترادف: approval, countenance, favor, praise
• متضاد: disapprobation
• مشابه: admiration, applause, commendation, endorsement, esteem, honor, kudos, regards, respect
- He'd gone to medical school hoping to win his father's approbation.
[ترجمه گوگل] او به امید کسب تاییدیه پدرش به دانشکده پزشکی رفته بود
[ترجمه ترگمان] او به مدرسه پزشکی رفته بود تا موافقت پدرش را جلب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به مدرسه پزشکی رفته بود تا موافقت پدرش را جلب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The symphony received little approbation when it was first performed two hundred years ago.
[ترجمه گوگل] این سمفونی زمانی که برای اولین بار دویست سال پیش اجرا شد مورد تأیید کمی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] وقتی این کار دویست سال پیش انجام شد، سمفونی کمی موافقت نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی این کار دویست سال پیش انجام شد، سمفونی کمی موافقت نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: blessing or official sanction.
• مترادف: approval, blessing, commendation, endorsement, sanction
• متضاد: censure, condemnation
• مشابه: award, honor, imprimatur
• مترادف: approval, blessing, commendation, endorsement, sanction
• متضاد: censure, condemnation
• مشابه: award, honor, imprimatur
- These evil acts were committed with the approbation of the king himself.
[ترجمه گوگل] این اعمال شیطانی با تایید خود شاه انجام شد
[ترجمه ترگمان] این اعمال شیطانی با تایید موافقت شاه به عمل آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این اعمال شیطانی با تایید موافقت شاه به عمل آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید