فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: apprehends, apprehending, apprehended
حالات: apprehends, apprehending, apprehended
• (1) تعریف: to catch and place under arrest.
• مترادف: arrest, bust, collar, nab
• مشابه: capture, detain, haul, nail, pinch, seize
• مترادف: arrest, bust, collar, nab
• مشابه: capture, detain, haul, nail, pinch, seize
- The police apprehended the suspects.
[ترجمه سهیلی اصفهانی] پلیس، متهمان را بازداشت کرد.|
[ترجمه گوگل] پلیس مظنونان را دستگیر کرد[ترجمه ترگمان] پلیس این مظنونین را دستگیر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to understand the meaning of, esp. immediately or without logical thought.
• مترادف: grasp, intuit, sense
• متضاد: misapprehend
• مشابه: catch, comprehend, divine, fathom, feel, perceive, read, recognize, savvy, see, seize, understand
• مترادف: grasp, intuit, sense
• متضاد: misapprehend
• مشابه: catch, comprehend, divine, fathom, feel, perceive, read, recognize, savvy, see, seize, understand
- In an instant, she apprehended the situation and what it would mean for her future.
[ترجمه گوگل] او در یک لحظه متوجه وضعیت و معنای آن برای آینده اش شد
[ترجمه ترگمان] در یک لحظه موقعیت و وضع آینده اش را درک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در یک لحظه موقعیت و وضع آینده اش را درک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He suddenly apprehended that he was being framed for a crime he hadn't committed.
[ترجمه امیررضا پورکاظم] او ناگهان دریافت که برای جرمی متهم شده است که انرا مرتکب نشده بود.|
[ترجمه سهیلی اصفهانی] او به ناگاه دریافت برای جنایتی که هیچ گاه مرتکب نشده بود، پاپوش دوخته اند.|
[ترجمه گوگل] او ناگهان متوجه شد که او را به جرمی متهم می کنند که مرتکب نشده است[ترجمه ترگمان] ناگهان متوجه شد که او برای ارتکاب جنایتی که مرتکب نشده است، پاپوش دوخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to be anxious or fearful about (a future event).
• مترادف: dread, fear
• مشابه: anticipate, forebode
• مترادف: dread, fear
• مشابه: anticipate, forebode
- He apprehended these changes and wished he could prevent them.
[ترجمه سهیلی اصفهانی] او از این تحولات هراسید و آرزو کردبتواند از آن ( یا از آن ها ) جلوگیری کند.|
[ترجمه سارا] او متوجه این تغییرات شد و آرزو کرد که می توانست جلوی آن ها را بگیرد|
[ترجمه گوگل] او این تغییرات را درک کرد و آرزو کرد که بتواند از آنها جلوگیری کند[ترجمه ترگمان] او این تغییرات را کشف کرد و آرزو کرد که بتواند جلوی آن ها را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to understand.
• مترادف: intuit, see, understand
• مشابه: know, read
• مترادف: intuit, see, understand
• مشابه: know, read