apportion

/əˈpɔːrʃn̩//əˈpɔːʃn̩/

معنی: تقسیم کردن، تخصیص دادن، بخش کردن
معانی دیگر: افراز کردن، تسهیم و تقسیم کردن، سرشکن کردن، حصه کردن، سهم دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: apportions, apportioning, apportioned
مشتقات: apportionable (adj.), apportioner (n.)
• : تعریف: to assign, adjust, or distribute parts so as to maintain the proper proportion; allot.
مترادف: admeasure, allocate, allot, deal, mete out, parcel out, ration, share
مشابه: dispense, disperse, distribute, divide, dole out, lay, measure out, mete, parcel, portion

- He apportioned the bread among the children.
[ترجمه گوگل] نان را بین بچه ها تقسیم کرد
[ترجمه ترگمان] نان را بین بچه ها تقسیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to apportion blame
تقصیر هر کسی را معلوم کردن

2. to apportion time among one's various activities
وقت خود را برای فعالیت های مختلف قسمت کردن

3. It's not easy to apportion blame when a marriage breaks up.
[ترجمه گوگل]وقتی یک ازدواج از هم می پاشد، سرزنش کردن کار آسانی نیست
[ترجمه ترگمان]وقتی ازدواج از هم جدا می شه، تقصیر تو نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I don't wish to apportion blame among you / to any of you.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم سرزنش را بین شما / به هیچ یک از شما تقسیم کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم در میان تو و هر کدام از شما مقصر باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The programme gives the facts but does not apportion blame.
[ترجمه گوگل]برنامه حقایق را بیان می کند اما سرزنش نمی کند
[ترجمه ترگمان]این برنامه حقایق را به ما می دهد اما مقصر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. to apportion expenses among the three men.
[ترجمه گوگل]برای تقسیم هزینه ها بین این سه مرد
[ترجمه ترگمان]برای هزینه های apportion در میان سه مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The investigation into the air crash would inevitably apportion blame to certain members of the crew.
[ترجمه گوگل]تحقیقات در مورد سانحه هوایی ناگزیر به سرزنش برخی از اعضای خدمه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]تحقیقات در مورد سقوط هواپیما به طور اجتناب ناپذیری منجر به سرزنش اعضای خاص پرسنل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was difficult to apportion the blame for the accident.
[ترجمه گوگل]تقسیم مقصر حادثه دشوار بود
[ترجمه ترگمان]تشخیص گناه برای این حادثه دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Cost is apportion according to plan revenue.
[ترجمه گوگل]هزینه بر اساس درآمد طرح تقسیم می شود
[ترجمه ترگمان]هزینه براساس درآمد برنامه apportion است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This collects fees unlike random apportion, chaos, both have firm line.
[ترجمه گوگل]این بر خلاف تقسیم تصادفی، هرج و مرج، هزینه ها را جمع آوری می کند، هر دو خط محکم دارند
[ترجمه ترگمان]این مساله هزینه ها را بر خلاف apportion تصادفی، هرج و مرج، هر دو دارای خط محکم می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We apportion time among various employments.
[ترجمه گوگل]ما زمان را بین مشاغل مختلف تقسیم می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما وقت زیادی را در employments گوناگون داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's already been agreed in principle to apportion the value of the patents.
[ترجمه گوگل]قبلاً در اصل توافق شده است که ارزش اختراعات را تقسیم کند
[ترجمه ترگمان]پیش از این در اصل به تصویب رساندن ارزش ثبت اختراعات توافق شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The school buys one batch of English typewriter apportion various classes to study.
[ترجمه گوگل]مدرسه یک دسته ماشین تحریر انگلیسی می خرد که کلاس های مختلف را برای مطالعه اختصاص می دهد
[ترجمه ترگمان]این مدرسه یک گروه از ماشین تحریر انگلیسی را از کلاس های مختلف برای تحصیل خریداری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Idiographic apportion process includes two parts : operation cost and capital cost.
[ترجمه گوگل]فرآیند تقسیم ایدیوگرافیک شامل دو بخش است: هزینه عملیات و هزینه سرمایه
[ترجمه ترگمان]فرآیند Idiographic شامل دو بخش است: هزینه بهره برداری و هزینه سرمایه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. So you shall apportion this land among yourselves according to the tribes of Israel.
[ترجمه گوگل]پس این زمین را برحسب قبایل اسرائیل بین خود تقسیم کنید
[ترجمه ترگمان]بنابراین مطابق با قبایل اسرائیل این سرزمین را بین خودتان تقسیم خواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقسیم کردن (فعل)
partition, part, administer, admeasure, divide, distribute, apportion, intersect, administrate, compartment

تخصیص دادن (فعل)
give, allot, apportion, allocate, consecrate, design, designate

بخش کردن (فعل)
assign, share, lot, divide, apportion, minister

تخصصی

[ریاضیات] تقسیم کردن، قسمت کردن، بخش کردن

انگلیسی به انگلیسی

• allocate, allot; divide, distribute
when you apportion something, especially praise or blame, you decide how much of it different people or groups deserve or should be given.

پیشنهاد کاربران

1 -
to give or share out something, especially blame or money, among several people or things
فعل، رسمی
بخشیدن یا تقسیم کردن چیزی، به ویژه سرزنش یا پول، بین افراد یا چیزهای متعدد
When we know how much is profit, then we can apportion the money among/between us.
...
[مشاهده متن کامل]

The investigation into the air crash would inevitably apportion blame to certain members of the crew.
Synonym;
allocate
2 -
to share something between several people or organizations:
به اشتراک گذاشتن چیزی بین چندین فرد یا سازمان
سر شکن کردن چیزی بین افراد یا سازمان ها
The costs will be apportioned between the buyer and the seller.
She apportioned 25% of her estate to her grandchildren.
International agreements apportioning flights among airlines will soon be a thing of the past.
3 -
to decide who is responsible for an accident or event, especially when deciding how much of the costs each person, insurance company, etc. should pay
تصمیم گیری کردن در مورد اینکه چه کسی مسئول یک حادثه یا رویداد است، به ویژه زمانی که تصمیم می گیرید چه
مقدار از هزینه های هر شخص، شرکت بیمه و غیره را باید بپردازد
I'm not here to apportion blame, but only to try and resolve the problem.
Liability was apportioned 80 - 20 in his favour.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/apportion
لانگمن دیکشنری : تقسیم کردن
synonyms : divide , share out
تخصیص دادن
افراز

بپرس