appointment

/əˌpɔɪntmənt//əˈpɔɪntmənt/

معنی: کار، انتصاب، قرار ملاقات، وعده ملاقات، گماشت، منصب، وقت تعیین شده
معانی دیگر: گماشتن، گمارش، نصب، (بر) گماشته، منصوب، وقت ملاقات، وعده ی ملاقات، وقت یا قرار قبلی، (جمع) اسباب، اثاثیه، مبل و وسایل منزل، شغل، پست، مقام، تعیین

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of appointing.
مترادف: assignment, designation, nomination
متضاد: removal
مشابه: authorization, commission, delegation, deputation, installation, investiture, investment, ordination

- The appointment of the new judge was made public today.
[ترجمه شان] انتصاب قاضی جدید، امروز ( به آگاهی ) عموم رسانده شد.
|
[ترجمه گوگل] انتصاب قاضی جدید امروز علنی شد
[ترجمه ترگمان] انتصاب قاضی جدید امروز علنی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a position held by one who is appointed.
مترادف: office, position, post
مشابه: berth, billet, job, place, station

- Her appointment as commander was both challenging and satisfying.
[ترجمه گوگل] انتصاب او به عنوان فرمانده هم چالش برانگیز و هم رضایت بخش بود
[ترجمه ترگمان] انتصاب او به عنوان فرمانده هم چالش برانگیز و هم رضایت بخش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an arrangement to meet or to do something.
مترادف: engagement
مشابه: arrangement, assignation, date, meeting, rendezvous

- I have a morning appointment with the dentist.
[ترجمه مصی] من صبح یک قرار ملاقات با دندانپزشک دارم.
|
[ترجمه لیلا] من یک قرار صبحگاهی با دندانپزشک دارم
|
[ترجمه گوگل] من یک قرار صبح با دندانپزشک دارم
[ترجمه ترگمان] من یک قرار ملاقات با دندان پزشک دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (usu. pl.) furnishings.
مترادف: furnishings
مشابه: appliances, appurtenances, fixtures, furniture, outfit, paraphernalia

- The appointments of the room at the inn were quite tasteful.
[ترجمه english...] مبلمان و اثاثیه ی اتاق در innخیلی با سلیقه بود
|
[ترجمه گوگل] قرارهای اتاق در مسافرخانه کاملا سلیقه ای بود
[ترجمه ترگمان] ملاقات این مسافرخانه در مسافرخانه کام لا جذاب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an appointment for 2 p. m.
قرار ملاقات برای دو بعد از ظهر

2. by appointment only
فقط با قرار قبلی

3. his appointment to the job is a probability
انتصاب او به این شغل محتمل است.

4. his appointment was approved by the board of trustees
انتصاب او مورد تایید هئیت امنا قرار گرفت.

5. my appointment is at five p. m.
وعده ی ملاقات من ساعت پنج بعد از ظهر است.

6. a prior appointment
قرار ملاقات از قبل

7. a provisional appointment
به کار گماشتگی موقت

8. he missed his appointment
از وعده ی ملاقات عدول کرد.

9. i have an appointment tonight
امشب با کسی وعده دارم.

10. to make an appointment
وقت ملاقات تعیین کردن

11. i forgot about my appointment with him
قرار ملاقات با او را فراموش کردم.

12. the parliament confirmed his appointment
مجلس انتصاب او راتصویب کرد.

13. they asked jaffar to accept the appointment of ambassador
از جعفر خواستند که شغل سفارت را قبول کند.

14. She arranged an appointment for Friday afternoon at four-fifteen.
[ترجمه گوگل]او قراری برای بعدازظهر جمعه ساعت چهار و پانزده ترتیب داد
[ترجمه ترگمان]او قرار ملاقاتی را برای بعد از ظهر جمعه در ساعت چهار و پانزده تنظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Can you give me a date for another appointment?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید تاریخ ملاقات دیگری را به من بدهید؟
[ترجمه ترگمان]می توانید تاریخی برای قرار ملاقات دیگری به من بدهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I've made an appointment for a facial next week.
[ترجمه گوگل]من برای هفته آینده قرار ملاقات گذاشته ام
[ترجمه ترگمان]هفته آینده یک قرار ملاقات برای یک چهره انجام دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Her appointment as leader revitalized the party.
[ترجمه گوگل]انتصاب او به عنوان رهبر حزب را احیا کرد
[ترجمه ترگمان]قرار ملاقات او به عنوان رهبر، حزب را احیا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The news of his appointment was received with a certain relief by most people.
[ترجمه گوگل]خبر انتصاب او با آرامش خاصی مورد استقبال اکثر مردم قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]خبر انتصاب او با آسودگی خاطری خاص از جانب بسیاری از مردم پذیرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I rescheduled my doctor's appointment for later in the week.
[ترجمه گوگل]نوبت دکترم را برای آخر هفته موکول کردم
[ترجمه ترگمان]من قرار ملاقات دکتر را برای بعد در هفته دیگر برنامه ریزی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. His promotion to manager was a popular appointment.
[ترجمه گوگل]ارتقاء او به مدیر یک انتصاب محبوب بود
[ترجمه ترگمان]ترفیع او به سمت مدیر یک قرار ملاقات محبوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. I fixed up an appointment to see her.
[ترجمه گوگل]برای دیدنش قرار گذاشتم
[ترجمه ترگمان]من قرار ملاقاتی برای ملاقات او تعیین کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Her appointment was seen as a consolation prize after she lost the election.
[ترجمه گوگل]انتصاب او پس از شکست در انتخابات به عنوان یک جایزه تسلی بخش تلقی شد
[ترجمه ترگمان]قرار ملاقات او پس از اینکه او انتخابات را از دست داد به عنوان یک جایزه consolation تلقی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. His appointment was gazetted last week.
[ترجمه گوگل]انتصاب او هفته گذشته مشخص شد
[ترجمه ترگمان]قرار ملاقات هفته پیش gazetted بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. It is probable that he has forgotten our appointment.
[ترجمه گوگل]احتمالاً قرار ملاقات ما را فراموش کرده است
[ترجمه ترگمان]محتمل است که انتصاب ما را فراموش کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کار (اسم)
service, function, thing, office, task, act, action, deed, work, job, labor, karma, activity, ploy, affair, duty, shebang, appointment, workmanship, avocation, vocation, proposition, laboring, fist, concave, opus, kettle of fish

انتصاب (اسم)
appointment, ordination

قرار ملاقات (اسم)
appointment, assignation, tryst

وعده ملاقات (اسم)
appointment

گماشت (اسم)
duty, appointment

منصب (اسم)
post, office, appointment

وقت تعیین شده (اسم)
appointment

انگلیسی به انگلیسی

• meeting arranged in advance, date; interview; nomination, designation, naming; appointing a person for an office or position; position or office to which a person has been appointed; appointee, one who has been chosen, chosen official; equipment, furnishings;
the appointment of a person to do a particular job is the choice of that person to do it.
an appointment is a job or position of responsibility.
if you have an appointment with someone, you have arranged to see them at a particular time.

پیشنهاد کاربران

نوبت ویزیت
قرار ملاقات، وعده ملاقات
تشکیلات
تعیین وقت، جلسه
مثال: She has an appointment with the dentist tomorrow.
او فردا یک وقت با دندان پزشک دارد.
با عرض پوزش توضیحات
Flake out اشتباهی برای appointment ارسال شد
Disappointment
قرار انجام کاری یا ملاقاتی را گذاشتن و بی مسئولیتی کردن و بیخیال شدن
( 13 ) It's not like him to flake out at a job interview.
( 14 ) Don't be a flake and flake out of your commitments.
...
[مشاهده متن کامل]

( 15 ) He tends to flake out when he's feeling overwhelmed.
( 16 ) She tends to flake out when things don't go her way.
( 17 ) She always seems to flake out at important meetings.
( 18 ) She always seems to flake out on important meetings.
Some examples : translateen. com

قرارداد - کار - قرارملاقات - نوبت قبلی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : appoint
✅️ اسم ( noun ) : appointment / appointee
✅️ صفت ( adjective ) : appointed
✅️ قید ( adverb ) : _
قرار ملاقات
نوبت ( دکتر )
انتصاب ( شغل یا مسئولیتی )
وقت ملاقات
قرار ملاقات
As synonym we can say meeting
تفویض
قرارداد
نوبت قبلی
وقت قبلی
وقت قبلی تعیین شده
نوبت پزشکی
وقت تعیین شده دکتر
نوبت مطب
وقت قبلی مطب
⁦✔️⁩انتصاب
Our department expects to make five new appointments this year alone
بنظر می رسد
وقت قبلی
An appointment
یک دیدار
یک ملاقات
یک قرار دو نفره
تایم ملاقات
به نظرم بهترین معادل نوبت گرفتن باشه.
استخدام

An arrangement to see somebody at a particular time
i have an appointment to go to the dentist
من یه قرار ملاقات برای رفتن به دندون پزشکی دارم
📦📦
استخدام کردن
نوبت
دیدار ملاقات
منصب
a meeting at a fixed timme
قرار ملاقات سر ساعتی مشخص، دندون پزشک. دکتر
تخصیص؛ به عنوان مثال: Job Appointment به معنی تخصیص شغل
سخت بودن جمله
دیدار ، قرار دیدار
جای دیدار ، وعده گاه ، میعادگاه
قرار ملاقات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس