appointee

/əpɒjnˈtiː//əˌpɔɪnˈtiː/

معنی: گماشته
معانی دیگر: منصوب، گمارده شده، شخص گماشته

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a person appointed to fill an office or position or to perform an assigned task.

جمله های نمونه

1. The new appointee will be working closely with both departments.
[ترجمه گوگل]منصوب جدید از نزدیک با هر دو بخش همکاری خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این فرد جدید با هر دو بخش کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Bustamante said he considers the prospective appointee a friend but no more than other applicants for the position.
[ترجمه گوگل]بوستامانت گفت که منصوب احتمالی را دوستی می داند اما نه بیشتر از سایر متقاضیان برای این موقعیت
[ترجمه ترگمان]Bustamante گفت که او این فرد را یک دوست می داند اما بیش از دیگر متقاضیان این پست نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. With another task force appointee, Spitzer gave it a go.
[ترجمه گوگل]اسپیتزر با یکی دیگر از منصوبان گروه ضربت، آن را به راه انداخت
[ترجمه ترگمان]با نیروی جدیدی از appointee، Spitzer آن را رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Another appointee might have seen the ideological struggle about money for the arts as politics-as-usual.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از منصوبان ممکن است مبارزه ایدئولوژیک در مورد پول برای هنر را مانند همیشه سیاست می دانست
[ترجمه ترگمان]یک فرد دیگر ممکن است شاهد کش مکش ایدئولوژیک در مورد پول برای هنر به عنوان سیاست باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Federal appeals judge Alex Kozinski, a Ronald Reagan appointee, recently attacked the legal machinery of capital punishment.
[ترجمه گوگل]الکس کوزینسکی، قاضی استیناف فدرال، منصوب رونالد ریگان، اخیراً به دستگاه قانونی مجازات اعدام حمله کرده است
[ترجمه ترگمان]قاضی استیناف فدرال الکس Kozinski که یک فرد رونالد ریگان است به تازگی به دستگاه حقوقی مجازات اعدام حمله کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Ronald Reagan appointee, was on the panel that unanimously upheld the gas chamber ban Wednesday.
[ترجمه گوگل]منصوب رونالد ریگان، در هیئتی بود که روز چهارشنبه به اتفاق آرا ممنوعیت اتاق گاز را تایید کرد
[ترجمه ترگمان]رونالد ریگان، در پانل بود که به اتفاق آرا روز چهارشنبه ممنوعیت اتاق گاز را تایید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Hatch started off demonizing a Clinton appointee who let four likely cocaine dealers free on an iffy technicality.
[ترجمه گوگل]هچ شروع به اهریمن ساختن یکی از منصوبان کلینتون کرد که به چهار دلال احتمالی کوکائین اجازه آزاد گذاشتن را به دلیل یک موضوع فنی ناخوشایند انجام داد
[ترجمه ترگمان]هچ از برخورد با a که چهار تن از فروشندگان احتمالی کوکائین را به عنوان یک تشریفات قانونی معاف کرده بود اخراج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The new president's appointee for Undersecretary of Defense for Policy, Michele Flournoy, was asked about that at her Senate confirmation hearing on Thursday.
[ترجمه گوگل]از میشل فلورنوی، معاون وزیر دفاع در امور سیاست، منصوب رئیس جمهور جدید، در جلسه تایید سنا در روز پنجشنبه در این مورد سوال شد
[ترجمه ترگمان]از انتصاب رئیس جمهور جدید به عنوان معاون وزارت دفاع برای سیاست، میشل Flournoy، در مورد آن در جلسه دادرسی سنا در روز پنج شنبه سوال شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Each boss the hope appointee be quick to do a result.
[ترجمه گوگل]هر رئیسی که منصوب می شود، سریعاً نتیجه ای را انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]هر رئیس این امید را دارد که به سرعت این کار را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I am a New appointee! Please look after much!
[ترجمه گوگل]من یک منصوب جدید هستم! لطفا خیلی مراقب باشید!
[ترجمه ترگمان]! من یه appointee جدید هستم! لطفا خیلی مراقب خودت باش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. YB Zulhasnan is just a political appointee of the lame duck Prime Minister.
[ترجمه گوگل]YB ذوالحسنان فقط یک منصوب سیاسی از نخست وزیر اردک لنگ است
[ترجمه ترگمان]ایو Zulhasnan تنها یک فرد سیاسی است که در مورد نخست وزیر اردک لنگ منصوب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The appointee will also use our technology platform to assist with data management and control.
[ترجمه گوگل]منصوب شده همچنین از پلت فرم فناوری ما برای کمک به مدیریت و کنترل داده ها استفاده خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]وی همچنین از پلت فرم فن آوری ما برای کمک به مدیریت و کنترل داده ها استفاده خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That method of personnel management was supposed to have ended in 1991 under then-Customs Commissioner Carol Hallett, a Republican appointee.
[ترجمه گوگل]این روش مدیریت پرسنل قرار بود در سال 1991 و در زمان کمیسر گمرک وقت، کارول هالت، منصوب جمهوریخواه، پایان یابد
[ترجمه ترگمان]این روش مدیریت کارکنان قرار بود در سال ۱۹۹۱ زیر کارول Hallett، کمیسر گمرک، به پایان برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Supplier - The lead supplier representative is to be the project manager or manager appointee.
[ترجمه گوگل]تامین کننده - نماینده تامین کننده اصلی باید مدیر پروژه یا مدیر منصوب شده باشد
[ترجمه ترگمان]تامین کننده اصلی تامین کننده باید مدیر پروژه یا مدیر پروژه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گماشته (اسم)
agent, assignee, procurator, appointee, batman

انگلیسی به انگلیسی

• one who has been chosen, chosen official; beneficiary
an appointee is a person who is formally chosen to do a particular job.

پیشنهاد کاربران

appoint: منصوب کردن
appointee: منصوب شده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : appoint
✅️ اسم ( noun ) : appointment / appointee
✅️ صفت ( adjective ) : appointed
✅️ قید ( adverb ) : _
شخصی که از طرف مقام مسئول حکومتی برای یک پست دولتی انتصاب می شود{منصوب}

بپرس