appointed

/əˌpɔɪntəd//əˈpɔɪntɪd/

معنی: معین، منصوب، مقرر، منتصب، موعود، موکل
معانی دیگر: 1- انتصابی (در مقابل انتخابی: elected)، گماشته 2- موعود، اراسته، مجهز

جمله های نمونه

1. appointed with the rank of ambassador
منتصب به مقام سفارت

2. appointed
1- انتصابی (در مقابل انتخابی: elected)،منصوب،گماشته 2- موعود،معین

3. who appointed you to this job?
چه کسی شما را به این کار گماشت ؟

4. he was appointed as an extraordinary professor
او به عنوان استاد برجسته گزیده شد.

5. he was appointed chairman
او به ریاست گزیده شد.

6. a commission was appointed to investigate his murder
هیاتی برگزیده شد تا قتل او را بررسی کند.

7. we gathered at the appointed place
در محل موعود دور هم گرد آمدیم.

8. he gave his faith that he would come on the appointed day
او شرط کرد که در روز مقرر بیاید.

9. We've appointed three new teachers this year.
[ترجمه گوگل]ما امسال سه معلم جدید منصوب کردیم
[ترجمه ترگمان]ما امسال سه معلم جدید را منصوب کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They have appointed Smith/a new manager.
[ترجمه گوگل]آنها اسمیت/یک مدیر جدید را منصوب کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها اسمیت \/ یک مدیر جدید را منصوب کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She has recently been appointed to the bench.
[ترجمه گوگل]او به تازگی به نیمکت نشینی منصوب شده است
[ترجمه ترگمان]او اخیرا به این هیات منصوب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They appointed him to the committee.
[ترجمه گوگل]او را به کمیته منصوب کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها او را به کمیته منصوب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was recently appointed chief economist at the Bank of Scotland.
[ترجمه گوگل]او اخیراً به عنوان اقتصاددان ارشد در بانک اسکاتلند منصوب شد
[ترجمه ترگمان]او به تازگی به عنوان اقتصاددان ارشد بانک اسکاتلند منصوب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was appointed ambassador to America.
[ترجمه گوگل]او به عنوان سفیر در آمریکا منصوب شد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان سفیر آمریکا در آمریکا منصوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They appointed him captain of the English team.
[ترجمه گوگل]او را کاپیتان تیم انگلیس کردند
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان فرمانده تیم انگلیسی انتخاب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She has recently been appointed to the committee.
[ترجمه گوگل]او اخیراً به عضویت این کمیته منصوب شده است
[ترجمه ترگمان]او اخیرا به این کمیته منصوب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معین (صفت)
certain, helping, given, aiding, specified, determined, defined, auxiliary, appointed, fixed, assigned, regular, supporting, thetic, thetical

منصوب (صفت)
appointed, nominated

مقرر (صفت)
definite, established, appointed, fixed, settled, determinate

منتصب (صفت)
appointed, raised, setup

موعود (صفت)
appointed, promised, assigned

موکل (صفت)
appointed, delegated, charged, entitled

انگلیسی به انگلیسی

• nominated; set, fixed; equipped, furnished
an appointed person or group has been chosen rather than elected to occupy a post of responsibility.
the appointed time or place for something to happen is when or where it has been decided that it will happen.

پیشنهاد کاربران

( صفت ) مقرر یا مامور [داشتن]
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : appoint
✅️ اسم ( noun ) : appointment / appointee
✅️ صفت ( adjective ) : appointed
✅️ قید ( adverb ) : _
گزیده، برگزیده، مقرّر

بپرس