اسم ( noun )
• (1) تعریف: a desire to eat.
• مترادف: hunger
• مشابه: craving, sweet tooth
• مترادف: hunger
• مشابه: craving, sweet tooth
- I lose my appetite when I'm under pressure.
[ترجمه گوگل] وقتی تحت فشار هستم اشتهایم را از دست می دهم
[ترجمه ترگمان] وقتی تحت فشار هستم، اشتهایش را از دست می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی تحت فشار هستم، اشتهایش را از دست می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My grandmother has no appetite these days, and the doctor is worried that she's losing too much weight.
[ترجمه گوگل] مادربزرگ من این روزها اشتها ندارد و دکتر نگران این است که او خیلی وزن کم کند
[ترجمه ترگمان] مادر بزرگم این روزها اشتها ندارد و دکتر نگران است که وزن زیادی از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مادر بزرگم این روزها اشتها ندارد و دکتر نگران است که وزن زیادی از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: any physical desire or need.
• مترادف: carving, desire, hunger, longing, lust, thirst
• مشابه: appetency, belly, need, want
• مترادف: carving, desire, hunger, longing, lust, thirst
• مشابه: appetency, belly, need, want
- Sexual appetite is thought to diminish with age.
[ترجمه Ourmazd] میل جنسی با [ افزایش] سن دچار کاهش می شود.|
[ترجمه گوگل] تصور می شود که اشتهای جنسی با افزایش سن کاهش می یابد[ترجمه ترگمان] میل جنسی به کاهش سن فکر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a strong inclination towards or longing for anything.
• مترادف: craving, desire, hunger, longing, lust, thirst, yearning, yen
• مشابه: appetency, belly, inclination, need, penchant, proclivity, propensity, taste, want
• مترادف: craving, desire, hunger, longing, lust, thirst, yearning, yen
• مشابه: appetency, belly, inclination, need, penchant, proclivity, propensity, taste, want
- The young ruler had an appetite for power.
[ترجمه گوگل] حاکم جوان اشتهای قدرت داشت
[ترجمه ترگمان] حاکم جوان اشتهای شدیدی برای قدرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حاکم جوان اشتهای شدیدی برای قدرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید