appertain

/ˌæpəˈteɪn//ˌæpəˈteɪn/

معنی: وابسته بودن، مربوط بودن، متعلق بودن، اختصاص داشتن
معانی دیگر: متعلق بودن به، مربوط بودن به، اختصاص داشتن با to

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: appertains, appertaining, appertained
• : تعریف: to belong or be related as an attribute, accompaniment, consideration, or the like; pertain (usu. fol. by "to").
مترادف: refer, relate
مشابه: apply, belong, pertain

- These are some of the responsibilities appertaining to parenthood.
[ترجمه گوگل] اینها برخی از مسئولیت های مربوط به والدین هستند
[ترجمه ترگمان] اینها برخی از مسئولیت های والدینی هستند که به پدر و مادر شدن نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Please distribute the materials appertaining to today's meeting.
[ترجمه گوگل] لطفا مطالب مربوط به جلسه امروز را توزیع کنید
[ترجمه ترگمان] لطفا مواد appertaining را در جلسه امروز توزیع کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. These figures appertain to last year's sales.
[ترجمه گوگل]این ارقام مربوط به فروش سال گذشته است
[ترجمه ترگمان]این ارقام فروش سال گذشته را محدود کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The control of traffic appertains to the police.
[ترجمه گوگل]کنترل ترافیک بر عهده پلیس است
[ترجمه ترگمان]کنترل ترافیک به پلیس واگذار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She enjoyed the privileges appertaining to the office of chairman.
[ترجمه گوگل]او از امتیازات مربوط به دفتر رئیس برخوردار بود
[ترجمه ترگمان]او از امتیازاتی که به دفتر رئیس می رفت برخوردار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There are anachronisms and incongruities over what properly appertains to a given age or nation.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی ها و ناسازگاری هایی در مورد آنچه به درستی مربوط به یک عصر یا ملت خاص است وجود دارد
[ترجمه ترگمان]anachronisms و incongruities بر سر آنچه که به درستی به سن و یا ملت داده می شود وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Next Trent had listed those facts appertaining to his own role.
[ترجمه گوگل]ترنت بعدی آن حقایق مربوط به نقش خودش را فهرست کرده بود
[ترجمه ترگمان]ترنت Next آن حقایق را به نقش خودش ثبت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Clearly, however, these matters appertain as much to private economy as to the economy of whole nations.
[ترجمه گوگل]با این حال، واضح است که این مسائل به همان اندازه به اقتصاد خصوصی مربوط می شود که به اقتصاد کل کشورها نیز مربوط می شود
[ترجمه ترگمان]با این حال، واضح است که این موضوعات تا حد زیادی به اقتصاد خصوصی همانند اقتصاد کل کشورها مربوط می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The responsibilities that appertain to parenthood were discussed at the meeting.
[ترجمه گوگل]در این جلسه مسئولیت های مربوط به والدین مورد بحث قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]مسئولیت هایی که به پدر و مادر شدن دادند در این نشست مورد بحث و بررسی قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Beginning from appertain regulation of China insurance law, this paper fully discusses on tow important issues: scope of beneficiary application, beneficiary designation and beneficiary change.
[ترجمه گوگل]با شروع از مقررات مربوط به قانون بیمه چین، این مقاله به طور کامل در مورد دو موضوع مهم بحث می کند: دامنه کاربرد ذینفع، تعیین ذینفع و تغییر ذینفع
[ترجمه ترگمان]با شروع از مقررات appertain قانون بیمه چین، این مقاله به طور کامل در مورد دو مساله مهم بحث می کند: حوزه کاربرد ذی نفع، طراحی ذی نفع و تغییرات ذی نفع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A monthly forum was set up to deal with all issues appertaining to Everton Park.
[ترجمه گوگل]یک انجمن ماهانه برای رسیدگی به تمام مسائل مربوط به اورتون پارک راه اندازی شد
[ترجمه ترگمان]یک گردهمایی ماهانه برای مقابله با همه مسایل appertaining به اورتون پارک انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The procedure for the obtaining and giving of further particulars of defence is the same as appertains in relation to further particulars of claim.
[ترجمه گوگل]رویه اخذ و ارائه جزئیات دفاعی بیشتر مانند موارد مربوط به جزئیات بیشتر دعوی است
[ترجمه ترگمان]این روش برای گرفتن و ارائه جزئیات بیشتر برای دفاع همانند appertains در رابطه با جزییات بیشتر ادعا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For every high priest taken from among men, is ordained for men in the things that appertain to God, that he may offer up gifts and sacrifices for sins.
[ترجمه گوگل]زیرا که هر کاهن اعظمی که از میان مردم گرفته می‌شود، برای مردم در اموری که مخصوص خداست منصوب می‌شود تا هدایا و قربانی‌هایی برای گناهان تقدیم کند
[ترجمه ترگمان]برای هر کشیشی که از میان آدمیان گرفته شود، برای مردانی که به خدا سوگند یاد می کنند که ممکن است هدیه و قربانی تقدیم گناهان را تقدیم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Somewhat is by its quality, firstly finite, secondly alterable; so that finitude and variability appertain to its being.
[ترجمه گوگل]تا حدودی با کیفیت خود، اولا محدود، ثانیا قابل تغییر است به طوری که تناهی و تغییرپذیری مربوط به وجود آن باشد
[ترجمه ترگمان]تا اندازه ای با کیفیت آن، ابتدا محدود، دوم و دوم است، به طوری که تغییرپذیری و تغییرپذیری به وجود آمده ناشی از آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Sincere letter club together: Continual establish play a long with develop associator appertain.
[ترجمه گوگل]باشگاه نامه صمیمانه با هم: مستمر ایجاد یک بازی طولانی با توسعه associator appertain
[ترجمه ترگمان]یک باشگاه نامه صادقانه با هم: برقراری مستمر یک نمایش طولانی با توسعه associator appertain
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وابسته بودن (فعل)
appertain, depend, hinge, belong, pertain

مربوط بودن (فعل)
bear, appertain, depend, pertain

متعلق بودن (فعل)
appertain, pertain

اختصاص داشتن (فعل)
appertain

انگلیسی به انگلیسی

• belong to; connected to
if something appertains to something else, it relates to it or belongs to it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

مربوط بودن ، متعلق بودن ، تعلق داشتن ، اختصاص داشتن
نکته : بعد از appertain حرف اضافه to به همراه می آید مانند belong to
Example : the �rights� and� privileges� that
appertain� to� marriage

بپرس