اسم ( noun )
مشتقات: apparitional (adj.)
مشتقات: apparitional (adj.)
• (1) تعریف: a ghostly image; phantom; specter.
• مترادف: phantasm, phantom, specter, wraith
• مشابه: chimera, ghost, hallucination, manifestation, materialization, presence, shade, spirit, spook
• مترادف: phantasm, phantom, specter, wraith
• مشابه: chimera, ghost, hallucination, manifestation, materialization, presence, shade, spirit, spook
- He thought he saw an apparition and ran terrified from the room.
[ترجمه گوگل] او فکر کرد که ظاهری را دید و وحشت زده از اتاق فرار کرد
[ترجمه ترگمان] فکر کرد که شبحی را دیده است و از اتاق به وحشت افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فکر کرد که شبحی را دیده است و از اتاق به وحشت افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a startling or remarkable sight.
• مترادف: display, spectacle
• مشابه: fantasy, friar's lantern, phenomenon, revelation, sight
• مترادف: display, spectacle
• مشابه: fantasy, friar's lantern, phenomenon, revelation, sight
- She looked like an apparition in her beautiful gown and jewels.
[ترجمه گوگل] او با لباس و جواهرات زیبایش شبیه یک ظاهر بود
[ترجمه ترگمان] مثل ظهور یک شبح در لباس زیبا و جواهرات به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مثل ظهور یک شبح در لباس زیبا و جواهرات به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید