صفت ( adjective )
مشتقات: apparently (adv.), apparentness (n.)
مشتقات: apparently (adv.), apparentness (n.)
• (1) تعریف: visible, plain, or clearly seen.
• مترادف: clear, overt, plain, visible
• متضاد: hidden, obscured
• مشابه: bare, clear-cut, conspicuous, discernible, exposed, manifest, naked, observable, open, ostensive, outstanding, perceivable, perceptible, prominent, public, uncovered
• مترادف: clear, overt, plain, visible
• متضاد: hidden, obscured
• مشابه: bare, clear-cut, conspicuous, discernible, exposed, manifest, naked, observable, open, ostensive, outstanding, perceivable, perceptible, prominent, public, uncovered
- The flaws in the construction were quite apparent.
[ترجمه گوگل] ایرادات ساخت و ساز کاملا مشهود بود
[ترجمه ترگمان] کاستی ها در ساخت وساز کاملا مشهود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کاستی ها در ساخت وساز کاملا مشهود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: clear to the perception or understanding; obvious.
• مترادف: clear, distinct, evident, manifest, noticeable, obvious, plain
• متضاد: implicit, inner, obscure
• مشابه: blatant, clear-cut, conspicuous, ostensive, patent, unmistakable
• مترادف: clear, distinct, evident, manifest, noticeable, obvious, plain
• متضاد: implicit, inner, obscure
• مشابه: blatant, clear-cut, conspicuous, ostensive, patent, unmistakable
- It was apparent to everyone that he was lying.
[ترجمه شان] برای همه واضح ( آشکار ) بود که او دارد دروغ می گوید.|
[ترجمه گوگل] برای همه معلوم بود که او دروغ می گوید[ترجمه ترگمان] آشکار بود که دروغ می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The symptoms of the man's illness were quite apparent to the doctor.
[ترجمه محمد] علائم بیماری مرد کاملا برای پزشک مشهود بود|
[ترجمه گوگل] علائم بیماری این مرد برای دکتر کاملاً آشکار بود[ترجمه ترگمان] علائم بیماری مرد کاملا آشکار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: seeming to be so at first observation, but not necessarily so; ostensible.
• مترادف: alleged, likely, ostensible, ostensive, probable, seeming
• متضاد: actual, real
• مشابه: assumed, outward, plausible, presumedly, reputed, specious
• مترادف: alleged, likely, ostensible, ostensive, probable, seeming
• متضاد: actual, real
• مشابه: assumed, outward, plausible, presumedly, reputed, specious
- The apparent loser of the race ended up the winner.
[ترجمه Atousa] بازنده آشکار میابقه در نهایت پیروز شد.|
[ترجمه گوگل] بازنده ظاهری مسابقه در نهایت برنده شد[ترجمه ترگمان] بازنده آشکار مسابقه پیروز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her shy smile belied her apparent indifference.
[ترجمه بهزاد] لبخند شرم آگین وی خلاف بی تفاوتی ظاهری اش را نشان داد.|
[ترجمه گوگل] لبخند خجالتی او بی تفاوتی آشکار او را رد کرد[ترجمه ترگمان] لبخند خجالتی او کاملا به او خیانت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید