1. apart from
به جز،به غیر از
2. (all) joking apart
از شوخی گذشته
3. break apart
متلاشی شدن،وا رفتن،از هم جدا شدن یا کردن،فرو پاشیدن،فرو ریختن
4. burst apart
تکه پاره شدن،از هم پاشیدن
5. drift apart
کم کم از هم جدا شدن،کم کم با هم غریبه شدن
6. pick apart (or to pieces)
1- از هم مجزا کردن،(ماشین آلات و غیره) پیاده کردن،از هم پاشاندن،تکه تکه کردن 2- مورد خرده گیری دقیق قرار دادن
7. poles apart
کاملا متقابل یا مخالف یا متضاد
8. pull apart
به باد انتقاد گرفتن،مورد خرده گیری دقیق و شدید قرار دادن
9. set apart
1- جدا کردن،سوا کردن 2- (برای کاری) نگهداشتن،کنار گذاشتن
10. take apart
از هم باز کردن،تجزیه کردن
11. tell apart
از هم تمیز دادن
12. fall (come) apart
فروریختن،به هم خوردن
13. tear something apart (or to shreds)
چیزی را پاره پاره کردن،از هم گسستن
14. the shop stood apart from the rest of the village
مغازه در فاصله کمی از دهکده قرار داشت.
15. david took the clock apart and put it together again
دیوید ساعت را از هم باز و دوباره سوار کرد.
16. friends who have fallen apart
دوستانی که رابطه ی آنها به هم خورده است.
17. old age sets him apart from others
کبر سن او را از دیگران جدا می کند.
18. their marriage is falling apart
ازدواج آنها در حال به هم خوردن است.
19. these chairs are set apart for them
این صندلی ها برای آنها کنار گذاشته شده (رزرو شده) است.
20. after high shool, we drifted apart
بعد از دبیرستان کم کم با هم ناآشنا شدیم.
21. he seeks to wedge us apart and destroy us one by one
او سعی می کند میان ما جدایی بیاندازد و یک به یک نابودمان کند.
22. he stood with his legs apart
با پاهای باز از هم ایستاد.
23. i can't tell those twins apart
آن دوقلوها را نمی توانم از هم تشخیص بدهم.
24. space the desks two meters apart
میزها را به فاصله ی دو متری از هم قرار بده.
25. we were born two years apart
تولدمان دو سال با هم فرق داشت.
26. can a singular person be understood apart from his culture?
آیا می توان یک شخص واحد را جدا از فرهنگش مورد پژوهش قرارداد؟
27. our houses were approximately ten meters apart
خانه های ما تقریبا ده متر از هم فاصله داشتند.
28. the airplane crashed and its wing burst apart
هواپیما به زمین خورد (سقوط کرد) و بالش متلاشی شد.
29. the lovers could not bear to be apart
عاشق و معشوق تاب جدایی نداشتند.
30. The book was old and soon fell apart.
[ترجمه گوگل]کتاب قدیمی بود و خیلی زود از بین رفت
[ترجمه ترگمان]کتاب کهنه بود و به زودی از هم جدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید