antsy

/ˈæntsi//ˈæntsi/

(خودمانی) دستپاچه، بی صبر، بی صبر he is always antsy before the examinations همیشه پیش از امتحانات کک به تنبانش میافتد

جمله های نمونه

1. he is always antsy before the examinations
همیشه پیش از امتحانات کک به تنبانش می افتد.

2. I always get antsy about meeting my husband's boss.
[ترجمه گوگل]من همیشه از ملاقات با رئیس شوهرم عصبانی می شوم
[ترجمه ترگمان]من همیشه نگران دیدار رئیس شوهرم هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Within months, says Friedman, " we were antsy. "
[ترجمه گوگل]فریدمن می‌گوید ظرف چند ماه ما عصبانی بودیم
[ترجمه ترگمان]فریدمن گفت: \" در عرض چند ماه، ما antsy بودیم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Don't get antsy, kids. We'll reach the amusement park soon.
[ترجمه گوگل]بچه ها عصبانی نشوید به زودی به شهربازی می رسیم
[ترجمه ترگمان] نگران نباش، بچه ها به زودی به پارک تفریحی می رسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Kathleen was more antsy . She was always looking for a little more adventure.
[ترجمه گوگل]کاتلین عصبانی تر بود او همیشه به دنبال ماجراجویی کمی بیشتر بود
[ترجمه ترگمان] کاتلین \"بیشتر بی قراری می کرد\" اون همیشه دنبال یه ماجراجویی دیگه می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Don't antsy, kids. We'll reach the amusement park soon.
[ترجمه گوگل]بچه ها عصبانی نشوید به زودی به شهربازی می رسیم
[ترجمه ترگمان] نگران نباش، بچه ها به زودی به پارک تفریحی می رسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Judy : Your anorexia theory makes me antsy. Will you please stop?
[ترجمه گوگل]جودی: نظریه بی اشتهایی شما مرا عصبانی می کند لطفا توقف می کنید؟
[ترجمه ترگمان] نظریه anorexia باعث ناراحتی من میشه میشه بس کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In the meantime, China itself is becoming more antsy about foreign involvement in the financial sector.
[ترجمه گوگل]در این میان، خود چین نسبت به دخالت خارجی در بخش مالی عصبانی تر شده است
[ترجمه ترگمان]در همین حال، خود چین در مورد مشارکت خارجی در بخش مالی بیشتر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She's always so antsy.
[ترجمه گوگل]اون همیشه خیلی عصبانیه
[ترجمه ترگمان]او همیشه بی قرار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Obama camp antsy.
[ترجمه گوگل]بدخواهان اردوگاه اوباما
[ترجمه ترگمان]اردوگاه اوباما مضطرب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was a long drive and the children started to get antsy.
[ترجمه گوگل]رانندگی طولانی بود و بچه ها شروع به عصبانی شدن کردند
[ترجمه ترگمان]این یک حرکت طولانی بود و بچه ها شروع به دست پاچه شدن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. After waiting around for so long, Paul started to antsy.
[ترجمه گوگل]پس از مدتها انتظار، پل شروع به عصبانیت کرد
[ترجمه ترگمان]بعد از مدتی سکوت، پل دست پاچه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I hope Katy calls soon. Just sitting around and waiting is making me antsy.
[ترجمه گوگل]امیدوارم کیتی زودتر زنگ بزنه همین دور هم نشستن و منتظر ماندن مرا عصبانی می کند
[ترجمه ترگمان]امیدوارم \"کیتی\" به زودی زنگ بزنه فقط نشستن و انتظار کشیدن من رو خسته می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• restless; weary and impatient of waiting

پیشنهاد کاربران

معادل کک به تنبان آدم افتادن - مورچه به تنبان آدم افتادن . تنبان : شلوار
Antsy is an informal English adjective that means restless, nervous, or unable to stay still, often due to excitement, worry, or impatience.
...
[مشاهده متن کامل]

🔹 Root Word:
The root word is "ant" ( the insect ) . 
The word "antsy" is based on the idea of having ants in your pants, a phrase used to describe someone who is constantly moving, like ants are crawling on them.
🔹 Meaning in English and Persian:
– Antsy ( adj. ) : nervous, impatient, or fidgety; unable to sit still
– در فارسی: بی قرار، ناآرام، دل واپس، عجول، کسی که مدام تکان می خورد یا نمی تواند آرام بنشیند
🔹 Examples:
1 The kids were getting antsy during the long car ride. 
بچه ها در طول سفر طولانی با ماشین بی قرار شده بودند.
2 I always feel antsy before a big interview. 
همیشه قبل از مصاحبهٔ مهم، احساس بی قراری می کنم.
3 He looked antsy, shifting in his seat and glancing at the clock. 
او بی قرار به نظر می رسید، روی صندلی اش جابه جا می شد و به ساعت نگاه می کرد.
chatgpt

نگرانی
آرام و قرار نداشتن
anxious - بی قرار، مضطرب
بی قرار، بی تاب
بی تاب
Fretful=antsy

بپرس