antithesis

/ænˈtɪθəsəs//ænˈtɪθəsɪs/

معنی: تضاد، ضد و نقیض، تناقض، پادگذاره
معانی دیگر: نقطه ی مقابل، تباین، پانهش، برابر نهاد، پادنهشت، پادنهاد، بخش دوم پادنهاد، pl پادگذاره، ضد و نقی­

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: antitheses
مشتقات: antithetic (adj.), antithetical (adj.), antithetically (adv.)
(1) تعریف: the exact opposite (usu. fol. by "to" or "of").
مترادف: antipode, contrary, converse, inverse, opposite
مشابه: negative, on the contrary, pole, reverse

- Their behavior was the antithesis of good manners.
[ترجمه علی فروهر] رفتار آن ها به دور از ادب بود.
|
[ترجمه گوگل] رفتار آنها نقطه مقابل خوش اخلاقی بود
[ترجمه ترگمان] رفتار آن ها the رفتار خوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a clear oppositeness; contrast.
مترادف: opposition, polarity
مشابه: contrariety, contrast

- We will study the antithesis of freedom and slavery.
[ترجمه مریم] ما تضاد مابین آزادی و برده داری را مطالعه خواهیم کرد.
|
[ترجمه گوگل] ما نقطه مقابل آزادی و برده داری را مطالعه خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان] ما the آزادی و برده داری را مورد مطالعه قرار خواهیم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. joy is the antithesis of sorrow
شادی نقطه ی مقابل غم است.

2. She is slim and shy - the very antithesis of her sister.
[ترجمه گوگل]او لاغر و خجالتی است - نقطه مقابل خواهرش
[ترجمه ترگمان]او لاغر و خجول است - کاملا متضاد خواهرش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Slavery is the antithesis of freedom.
[ترجمه گوگل]برده داری نقطه مقابل آزادی است
[ترجمه ترگمان]بردگی، متضاد آزادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There is an antithesis between the needs of the state and the needs of the people.
[ترجمه Behnaz] بین نیاز های دولت و نیاز های مردم تضاد است
|
[ترجمه گوگل]بین نیازهای دولت و نیازهای مردم تضاد وجود دارد
[ترجمه ترگمان]تناقضی بین نیازهای دولت و نیازهای مردم وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This is not democratic. It is the antithesis of democracy.
[ترجمه امیری] این دموکراسی نیست، ضد دموکراسی است.
|
[ترجمه گوگل]این دموکراتیک نیست این نقطه مقابل دموکراسی است
[ترجمه ترگمان]این دموکراتیک نیست این the دموکراسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The antithesis of death is life.
[ترجمه گوگل]نقطه مقابل مرگ زندگی است
[ترجمه ترگمان]نقطه مقابل مرگ زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Thanks to the collapse of communism the political antithesis between Left and Right is less important.
[ترجمه گوگل]به لطف فروپاشی کمونیسم، تضاد سیاسی بین چپ و راست از اهمیت کمتری برخوردار است
[ترجمه ترگمان]به لطف فروپاشی کمونیسم، تضاد سیاسی بین چپ و راست اهمیت کمتری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is the exact antithesis of what I find attractive in men.
[ترجمه امیری] او کاملا متضاد چیزیست که در مردان من را جذب میکند.
|
[ترجمه گوگل]او دقیقا نقطه مقابل چیزی است که به نظر من در مردان جذاب است
[ترجمه ترگمان]او درست همان چیزی است که من در مردان جذاب می یابم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The style of his speech was in complete antithesis to mine.
[ترجمه گوگل]سبک صحبت او کاملاً در تضاد با من بود
[ترجمه ترگمان]سبک سخنرانی او در تضاد کامل با من بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As such it is the very antithesis of religion.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، آن نقطه مقابل دین است
[ترجمه ترگمان]چنان که چنین چیزی متضاد دین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It seemed who they were was the antithesis of who they needed to be.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که آنها چه کسی بودند، نقطه مقابل آن چیزی بود که باید باشند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که آن ها متضاد کسانی هستند که باید باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He unfolds it there as the antithesis between sin and grace.
[ترجمه گوگل]او آن را در آنجا به عنوان نقطه مقابل گناه و فیض آشکار می کند
[ترجمه ترگمان]او آن را به عنوان نقطه مقابل بین گناه و زیبایی آشکار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Research is the antithesis of randomness.
[ترجمه گوگل]تحقیق نقطه مقابل تصادفی بودن است
[ترجمه ترگمان]تحقیق نقطه مقابل تصادفی بودن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تضاد (اسم)
conflict, contrast, opposition, antithesis, contradiction, polarization, polarity

ضد و نقیض (اسم)
antithesis, antonym

تناقض (اسم)
repugnance, inconsistency, antithesis, contradiction, incoherence, inconsistence, contradictoriness

پادگذاره (اسم)
antithesis

تخصصی

[ریاضیات] آنتی تز، برابر نهاد

انگلیسی به انگلیسی

• opposite, contrast
the antithesis of something is its exact opposite; a formal word.

پیشنهاد کاربران

نقطه مقابل
مثال؛
For example, a poet might write, “Love is the antithesis of hate. ”
In a literary analysis, one might discuss, “The antithesis between light and darkness in the novel. ”
A philosopher might argue, “The antithesis of good is not evil, but indifference. ”
پادنهاد
۱. نقطه مقابل. ضد. عکس. ۲. تقابل. تضاد ۳. برابرنهاد. برابرنهاده. آنتی تز
مثال:
She is slim and shy - the very antithesis of her sister.
او لاغر و خجالتی است دقیقا نقطه مقابل و عکس خواهرش.
The complete opposite or contrast of sth
دقیقا در نقطه ی مقابل و در تضاد چیزی بودن
competing
Several people gave competing accounts of the accident
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : antithesis
✅️ صفت ( adjective ) : antithetical
✅️ قید ( adverb ) : antithetically
تضاد . تناقض. نقطه ی مقابل
\پدنهاده
متضاد
نقطه ی مقابل
برنهاد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس