1. It was an anticlimax when they abandoned the game.
[ترجمه گوگل]زمانی که آنها بازی را رها کردند، یک نقطه عطف بود
[ترجمه ترگمان]وقتی بازی را ترک می کردند، همه بیان می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The holiday itself was rather an anticlimax after all the excitement of planning it.
[ترجمه گوگل]خود تعطیلات پس از آن همه هیجان برنامه ریزی، یک نقطه اوج بود
[ترجمه ترگمان]بعد از این همه شور و هیجان برنامه ریزی، این روز تعطیل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Travelling in Europe was something of an anticlimax after the years he'd spent in Africa.
[ترجمه گوگل]پس از سالهایی که او در آفریقا گذرانده بود، سفر در اروپا چیزی شبیه به نقطه اوج بود
[ترجمه ترگمان]مسافرت در اروپا بعد از سال ها سپری شدن در افریقا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. From Sainsbury's, the antipasto that isn't an anticlimax.
[ترجمه گوگل]از Sainsbury's، آنتی پاستو که ضد اوج نیست
[ترجمه ترگمان]از Sainsbury، the که بیان anticlimax نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. After all that, the final part is an anticlimax, just a simple up-scroller.
[ترجمه گوگل]پس از همه اینها، بخش پایانی یک anticlimax است، فقط یک اسکرول ساده
[ترجمه ترگمان]بعد از همه اینها، بخش نهایی یک بازی خداحافظی است، فقط یک بازی ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. There is no sense of possible anticlimax when reality cuts across Kemp's idealistic view of the girl.
[ترجمه گوگل]زمانی که واقعیت بر دیدگاه ایده آلیستی کمپ از دختر بگذرد، هیچ حسی از نقطه اوج احتمالی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که واقعیت از دیدگاه idealistic کمپ از دختر قطع می شود هیچ مفهومی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It turned into something of an anticlimax.
[ترجمه گوگل]به چیزی شبیه به یک نقطه عطف تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]به حرف های او گوش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Somehow it all seems a bit of an anticlimax after the bold legends of fax's pioneering days.
[ترجمه گوگل]پس از افسانه های جسورانه روزهای پیشروی فکس، به نوعی همه اینها کمی ضد اوج به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]به هر حال بعد از افسانه های جسورانه روزه ای پیشرو فاکس، همه چیز عوض شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. There was a vague sense of anticlimax mingled with her vast feeling of freedom.
[ترجمه گوگل]یک حس مبهم از ضد اوج آمیخته با احساس گسترده آزادی او وجود داشت
[ترجمه ترگمان]حس مبهمی از این احساس به وجود آمده بود که در آن حال با احساس آزادی و آزادی آمیخته به آزادی آمیخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. She tried to dismiss the odd feeling of anticlimax she was experiencing.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد احساس عجیب ضد اوج را که تجربه می کرد رد کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد احساسات عجیب و غریبی را که در حال تجربه کردن بود ازسر بیرون کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The circus act came as anticlimax after the big build up given by the ring master.
[ترجمه گوگل]عمل سیرک به عنوان ضد اوج پس از ساختن بزرگ ارائه شده توسط استاد رینگ انجام شد
[ترجمه ترگمان]نمایش سیرک همیشه بعد از بزرگ شدن بزرگ توسط رئیس حلقه به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. When you really look forward to something it's often an anticlimax when it actually happens.
[ترجمه گوگل]وقتی واقعاً مشتاقانه منتظر چیزی هستید، اغلب زمانی که واقعاً اتفاق میافتد، یک نقطهی اوج است
[ترجمه ترگمان]زمانی که واقعا به دنبال چیزی هستید که اغلب وقتی اتفاق می افتد که واقعا اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Coming home after a trip somewhere is always a bit of an anticlimax.
[ترجمه گوگل]بازگشت به خانه بعد از یک سفر در جایی همیشه کمی ضد اوج است
[ترجمه ترگمان]بازگشت به خانه پس از یک سفر، همیشه بخشی از حالت خداحافظی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Barry's speech followed Dirk Bogarde's appearance[sentence dictionary], and was an inevitable anticlimax.
[ترجمه گوگل]سخنرانی بری به دنبال ظاهر دیرک بوگارد [فرهنگ جملات] بود و یک نقطه انتقامی اجتناب ناپذیر بود
[ترجمه ترگمان]سخنرانی باری (بری)به دنبال ظهور تیرک (فرهنگ لغت حکم)بود، و این یک تغییر اجتناب ناپذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Going back to work after a month travelling in China was bound to be an anticlimax.
[ترجمه گوگل]بازگشت به سر کار پس از یک ماه سفر در چین، مسلماً یک نقطه اوج بود
[ترجمه ترگمان]بازگشت به سر کار پس از یک ماه سفر در چین، تبدیل به یک حالت خداحافظی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید