antecessor


معنی: پیشرو
معانی دیگر: (نادر)پیشین (پیشینیان)، سلف (اسلاف)، مقدم

جمله های نمونه

1. Japan, as the antecessor of population aging in the world, has paid great efforts in dealing with the effect brought by population aging, accumulated a lot of experiences and achieved good results.
[ترجمه گوگل]ژاپن به‌عنوان جد پیری جمعیت در جهان، تلاش‌های زیادی در مقابله با تأثیرات ناشی از پیری جمعیت انجام داده، تجربیات زیادی جمع کرده و به نتایج خوبی رسیده است
[ترجمه ترگمان]ژاپن، به عنوان antecessor جمعیت در جهان، تلاش های زیادی در مقابله با اثرات ناشی از پیر شدن جمعیت، انباشته شدن تجربیات زیادی و به دست آوردن نتایج خوب پرداخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Cornell University Library is an antecessor and victor compared with institutions of the same trade in carrying out knowledge management.
[ترجمه گوگل]کتابخانه دانشگاه کرنل در مقایسه با مؤسسات همکار در انجام مدیریت دانش، پیشرو و پیروز است
[ترجمه ترگمان]کتابخانه دانشگاه کرنل یک antecessor و برنده در مقایسه با نهاده ای مشابه در انجام مدیریت دانش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The study says the 800, 000-year-old Homo antecessor bones could indicate the most "ancient cultural cannibalism . . . known until now. "
[ترجمه گوگل]این مطالعه می‌گوید که استخوان‌های قدیم هومو 800 هزار ساله می‌تواند نشان‌دهنده «کهن‌ترین آدم‌خواری فرهنگی شناخته‌شده تا کنون» باشد
[ترجمه ترگمان]این مطالعه می گوید که استخوان ۸۰۰ ساله هومو antecessor می تواند نشان دهنده \"cannibalism فرهنگی باستانی\" که تا به حال شناخته شده است را نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Prehistoric humans, along with Neanderthals and Homo antecessor, made meals of each other, suggests new research on probable human teeth marks found on prehistoric human bones.
[ترجمه گوگل]انسان‌های ماقبل تاریخ، همراه با نئاندرتال‌ها و انسان‌های پیشین، از یکدیگر وعده‌های غذایی درست می‌کردند، تحقیقات جدیدی را بر روی ردهای احتمالی دندان‌های انسان که روی استخوان‌های انسان ماقبل تاریخ یافت می‌شوند، پیشنهاد می‌کند
[ترجمه ترگمان]انسان های ماقبل تاریخ، همراه با انسان های غار نشین و انسان های غار نشین، غذاهای یکدیگر را به وجود آوردند و تحقیقات جدیدی را بر روی دندان های انسانی احتمالی یافت شده بر روی استخوان های انسان ماقبل تاریخ نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. National Library Board of Singapore (NLB) is an antecessor and victor compared with institutions of the same trade in carrying out knowledge management.
[ترجمه گوگل]هیئت کتابخانه ملی سنگاپور (NLB) در مقایسه با مؤسسات همکار در انجام مدیریت دانش، پیشین و پیروز است
[ترجمه ترگمان]انجمن کتابخانه ملی سنگاپور (NLB)یک antecessor و برنده در مقایسه با نهاده ای مشابه در انجام مدیریت دانش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The text discusses the application of bamboo, basing on the investigation of plant landscape designs and bamboo by antecessor.
[ترجمه گوگل]این متن کاربرد بامبو را بر اساس بررسی طرح‌های مناظر گیاهی و بامبو توسط جد مورد بحث قرار می‌دهد
[ترجمه ترگمان]این متن کاربرد بامبو را مورد بحث قرار می دهد و بر مبنای بررسی طرح های مناظر گیاهی و بامبو به وسیله antecessor است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Spanish team has provisionally assigned the newfound fossil to Homo antecessor ('pioneer man'), a species that they suggest could be the last common ancestor of Neanderthals and Homo sapiens .
[ترجمه گوگل]تیم اسپانیایی به طور موقت فسیل تازه کشف شده را به انسان پیشگام (انسان پیشگام) اختصاص داده است، گونه ای که به نظر آنها می تواند آخرین جد مشترک نئاندرتال ها و انسان خردمند باشد
[ترجمه ترگمان]تیم اسپانیایی به طور موقت این فسیل کشف شده را به انسان antecessor (انسان پیشگام)، گونه ای که آن ها پیشنهاد می کنند آخرین جد مشترک انسان های غار نشین و انسان امروزی باشد، اختصاص داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیشرو (اسم)
chief, progenitor, forerunner, antecessor, pioneer, precursor, pathfinder, herald, harbinger, fugleman, postilion, van, front man, futurist, outrider, postillion

انگلیسی به انگلیسی

• ancestor; one that goes before, forerunner; predecessor

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : antecede
✅️ اسم ( noun ) : antecedent / antecedence / antecessor
✅️ صفت ( adjective ) : antecedent
✅️ قید ( adverb ) : antecedently
پیشرو، مقدم
[باستان شناسی]
پیش گام ، پیشاهنگ

بپرس