antagonistic

/ænˌtæɡəˈnɪstɪk//ænˌtæɡəˈnɪstɪk/

معنی: مخالف، ضد، متخاصم، ستیزه جو، خصومت امیز، مخالفت امیز، رقابت امیز، ستیزه گر، ستیز گر
معانی دیگر: خصم، دشمن، هم ستیز، پادستیز، معاند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: antagonistically (adv.)
(1) تعریف: characterized by or showing dislike or hostility; unfriendly.
متضاد: friendly, sympathetic
مشابه: antisocial, contrary, cross, hostile, ill, surly, virulent

- Some of the male students at the academy were antagonistic toward the entering females.
[ترجمه مرکز] بعضی دانشجویان مرد در دانشگاه با ورود زنان مخالف بودند.
|
[ترجمه گوگل] برخی از دانش آموزان پسر در آکادمی با دختران ورودی مخالف بودند
[ترجمه ترگمان] برخی از دانشجویان مرد در این آکادمی با ورود ماده ها مخالف بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having opposite effects, or acting in different directions, as a pair of muscles.

جمله های نمونه

1. he is antagonistic
او سر عناد دارد.

2. from the start he has been antagonistic toward this government
او از ابتدا با این دولت خصومت داشته است.

3. He's extremely antagonistic towards all critics.
[ترجمه گوگل]او به شدت با همه منتقدان مخالف است
[ترجمه ترگمان]او نسبت به همه منتقدان مخالف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Nearly all the women I interviewed were aggressively antagonistic to the idea.
[ترجمه گوگل]تقریباً تمام زنانی که با آنها مصاحبه کردم، به شدت با این ایده مخالف بودند
[ترجمه ترگمان]تقریبا تمام زن هایی که با آن ها مصاحبه کردم نسبت به این فکر مخالف بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He's always antagonistic towards new ideas.
[ترجمه گوگل]او همیشه با ایده های جدید مخالف است
[ترجمه ترگمان]او همیشه با ایده های جدید مخالف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is always antagonistic towards new ideas.
[ترجمه گوگل]او همیشه با ایده های جدید مخالف است
[ترجمه ترگمان]او همیشه با ایده های جدید مخالف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Why are Kate and John so antagonistic towards each other?
[ترجمه گوگل]چرا کیت و جان اینقدر نسبت به هم متخاصم هستند؟
[ترجمه ترگمان]چرا کیت و جان با یکدیگر مخالف هستند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The antagonistic interactions tend to sharpen up some otherwise fuzzy boundaries, since they serve to exaggerate the differences.
[ترجمه گوگل]فعل و انفعالات متضاد تمایل به تشدید برخی از مرزهای مبهم دارند، زیرا آنها به اغراق کردن تفاوت ها کمک می کنند
[ترجمه ترگمان]تعاملات antagonistic تمایل دارند تا برخی از مرزه ای مبهم را افزایش دهند، چرا که آن ها برای اغراق در تفاوت ها بکار می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. New ways, he believed, must perforce be antagonistic to the photographic image.
[ترجمه گوگل]او معتقد بود که روش‌های جدید باید در تضاد با تصویر عکاسی باشند
[ترجمه ترگمان]او معتقد بود که راه های جدید مجبور هستند تا با تصویر عکاسی مخالف باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The children can also become antagonistic towards the parents and refuse to get out of bed or to go to the lavatory.
[ترجمه گوگل]کودکان همچنین می توانند با والدین مخالفت کنند و از بلند شدن از رختخواب یا رفتن به توالت امتناع کنند
[ترجمه ترگمان]بچه ها هم می توانند با پدر و مادرشان رو به رو شوند و از بیرون رفتن از رختخواب یا رفتن به مستراح خودداری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The net result of these antagonistic effects was that no significant change in soluble calcium was observed.
[ترجمه گوگل]نتیجه خالص این اثرات متضاد این بود که تغییر قابل توجهی در کلسیم محلول مشاهده نشد
[ترجمه ترگمان]نتیجه خالص این اثرات متضاد این بود که هیچ تغییر قابل توجهی در کلسیم قابل حل مشاهده نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Deeply antagonistic towards the Left, she opposed Bevanism.
[ترجمه گوگل]او که عمیقاً مخالف چپ بود، مخالف بوانیسم بود
[ترجمه ترگمان]او نسبت به سمت چپ مخالف بود و با Bevanism مخالف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I can't understand why he's being so antagonistic.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم درک کنم که چرا او اینقدر مخالف است
[ترجمه ترگمان]من نمی فهمم که چرا او انقدر با او مخالف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. One tradition is the covenant one and is antagonistic to a straight forward nationalist sentiment.
[ترجمه گوگل]یک سنت سنت عهدی است و با احساسات مستقیم ملی گرایانه مخالف است
[ترجمه ترگمان]یک سنت پیمان است و با احساسات ملی گرای مستقیم مخالف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The extremism of the antagonistic, Western, post-Stalinist critic is mirrored in the extremism of the sycophantic Stalinist party apparatchik.
[ترجمه گوگل]افراط گرایی منتقد متخاصم، غربی و پسااستالینیستی در افراط گرایی آپاراتچی حزب استالینیستی متعصب منعکس شده است
[ترجمه ترگمان]افراط گرایی جناح مخالف، غربی، post - استالینیستی در افراط گرایی حزب sycophantic Stalinist منعکس می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مخالف (صفت)
contrary, contradictory, adverse, averse, dissident, antagonistic, defiant, opposing, dissenting, converse, antipodal, repugnant, reluctant

ضد (صفت)
contrary, opponent, adversary, hostile, opposite, antagonistic

متخاصم (صفت)
adversary, hostile, belligerent, antagonistic

ستیزه جو (صفت)
petulant, antagonistic, stubborn, militant, contentious, quarrelsome, intractable, warlike, currish, pettish

خصومت امیز (صفت)
hostile, antagonistic

مخالفت امیز (صفت)
antagonistic

رقابت امیز (صفت)
antagonistic

ستیزه گر (صفت)
antagonistic, pugnacious, stubborn, quarrelsome

ستیز گر (صفت)
obstinate, antagonistic, stubborn, militant, contentious, quarrelsome, warlike

انگلیسی به انگلیسی

• hostile, unfriendly
someone who is antagonistic shows hostility towards you.

پیشنهاد کاربران

the Strategic Arms Limitation antagonistic states
محدودیت تسلیحاتی استراتژیک دُوَل/کشورهای متخاصم
پادکرداری
خصمانه، خصومت آمیز، مخالفت آمیز
𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐳𝐞 = خصومت ( کسی را ) برانگیختن ، مخالفت کردن
𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐬𝐦 = متنفر ، مخالف ، معارض
𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐬𝐭 = رقیب ، حریف
𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐬𝐭𝐢𝐜 = ستیزه گر
𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐬𝐭𝐢𝐜𝐚𝐥𝐥𝐲 = از روی دشمنی ، از روی رقابت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : antagonize
✅️ اسم ( noun ) : antagonist
✅️ صفت ( adjective ) : antagonistic
✅️ قید ( adverb ) : antagonistically
ناهمسو ( به تازی متضاد )
چالش برانگیز
ناهمجور
غیر یکسان
غیر همسو
ناسازگار
خصمانه
وقتی دو ماده معدنی یا تغذیه ای با هم اثر آنتاگونیستی دارند یعنی یکی از دو ماده، مانع جذب ماده ی دیگر در بدن یا در گیاه می شود. و اثری در خلاف یکدیگر دارند.
متضاد ، متعارض
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس