answer the bell

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
وارد میدان شدن / آماده بودن برای مبارزه / پاسخ دادن به چالش
در زبان محاوره ای:
پا شد و اومد وسط، کم نیاورد، وقتش که شد وارد عمل شد، جواب چالش رو داد
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. ** ( ورزشی – بوکس ) :**
پاسخ دادن به زنگ شروع راند بعدی در مسابقه، یعنی ادامه دادن مبارزه با اراده و آمادگی
مثال: The fighter answered the bell for the final round despite his injuries.
با اینکه مصدوم بود، برای راند آخر وارد رینگ شد.
2. ** ( استعاری – انگیزشی ) :**
پاسخ دادن به یک چالش، مسئولیت یا لحظه ی حساس با آمادگی و شجاعت
مثال: When the team needed a leader, she answered the bell.
وقتی تیم به یه رهبر نیاز داشت، اون وارد عمل شد.
3. ** ( کاری – حرفه ای ) :**
در موقعیت های کاری یا بحرانی، نشان دادن تعهد و حضور مؤثر در لحظه ی نیاز
مثال: He always answers the bell when deadlines are tight.
وقتی موعدها فشرده ست، همیشه خودش رو می رسونه.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
step up – rise to the occasion – show up – come through – take action – meet the challenge
________________________________________
🔸 ریشه شناسی:
از دنیای بوکس گرفته شده، جایی که زنگ ( bell ) آغاز هر راند رو اعلام می کنه.
به تدریج این اصطلاح وارد زبان عمومی شد و معنای استعاری �پاسخ دادن به لحظه ی حساس� پیدا کرد.

( عامیانه )
زنگ دو پاسخ بده ( چالش/مبارزه رو بپذیر ) .
کنایه از مقابله با یک چالش.
مثال:
Stacy, you really answered the bell this semester and did some excellent research for us