اسم ( noun )
• (1) تعریف: a reply, or the information that is sought after.
• مترادف: replication, reply, response, return
• مشابه: acknowledgment, comeback, rejoinder, retort, riposte
• مترادف: replication, reply, response, return
• مشابه: acknowledgment, comeback, rejoinder, retort, riposte
- I asked her twice if she was coming with us, but she gave me no answer.
[ترجمه سارا] من از او دو بار پرسیدم که او با ما میاید ولی او به من جواب نداد.|
[ترجمه معصومه] من از ایشان دو بار پرسیدم که او با ما میاید اما او جوابی نداد|
[ترجمه گوگل] دوبار از او پرسیدم که آیا با ما می آیی، اما جوابی به من نداد[ترجمه ترگمان] دو بار از او پرسیدم که با ما می آید یا نه، اما او جوابی به من نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I found the answer to my question in the encyclopedia.
[ترجمه Hadiseh] پاسخ سوال خود را در دایرةالمعارف پیدا کردم|
[ترجمه چ] جواب مرا در دایره المعارف گرفتم|
[ترجمه گوگل] جواب سوالم را در دایره المعارف پیدا کردم[ترجمه ترگمان] جواب سوال مرا در دایره المعارف پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an action in response.
• مترادف: comeback, reply, return
• مشابه: acknowledgment, reaction, rejoinder, response, retort, riposte
• مترادف: comeback, reply, return
• مشابه: acknowledgment, reaction, rejoinder, response, retort, riposte
- She rudely demanded that he give her her sandals, and his answer was to throw them at her.
[ترجمه گوگل] او با بی ادبی از او خواست که صندل هایش را به او بدهد و پاسخ او این بود که آنها را به سمت او پرتاب کند
[ترجمه ترگمان] با بی ادبی از او خواست که he را به او بدهد، و پاسخ او این بود که آن ها را به سوی او پرتاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با بی ادبی از او خواست که he را به او بدهد، و پاسخ او این بود که آن ها را به سوی او پرتاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the solution to a problem.
• مترادف: solution
• مشابه: explanation, interpretation
• مترادف: solution
• مشابه: explanation, interpretation
- The answer for these dirty old walls is a new coat of paint.
[ترجمه behnam7] راه چاره این دیوارهای کثیف قدیمی، یک لایه رنگ جدید است|
[ترجمه چ] ازش پرسیدم با ما میای ؟؟ خیچ جوابی نداد|
[ترجمه چ] عاقبت این این دوار ها کهن رنگهای جدید است|
[ترجمه گوگل] جواب این دیوارهای کثیف قدیمی، یک لایه رنگ جدید است[ترجمه ترگمان] پاسخ این دیواره ای کهنه کثیف، رنگ جدیدی از رنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: answers, answering, answered
حالات: answers, answering, answered
• (1) تعریف: to reply in words or respond in action.
• مترادف: rejoin, respond, return
• مشابه: counter, react, reply, retort, riposte
• مترادف: rejoin, respond, return
• مشابه: counter, react, reply, retort, riposte
- She understood the question, but she was too timid to answer.
[ترجمه گوگل] او سوال را فهمیده بود، اما برای پاسخ دادن ترسو بود
[ترجمه ترگمان] او این سوال را درک می کرد، اما بیش از آن خجالتی بود که بتواند پاسخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او این سوال را درک می کرد، اما بیش از آن خجالتی بود که بتواند پاسخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I knocked on the door, but no one answered.
[ترجمه گوگل] در زدم اما کسی جواب نداد
[ترجمه ترگمان] در زدم اما کسی جواب نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در زدم اما کسی جواب نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to be responsible to someone (usu. fol. by "to").
• مشابه: obey
• مشابه: obey
- Everyone who works here answers to the director.
[ترجمه گوگل] همه کسانی که اینجا کار می کنند به کارگردان جواب می دهند
[ترجمه ترگمان] هر کسی که در اینجا جواب می دهد به کارگردان پاسخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هر کسی که در اینجا جواب می دهد به کارگردان پاسخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You're not my boss; I don't have to answer to you.
[ترجمه گوگل] تو رئیس من نیستی من مجبور نیستم به شما پاسخ دهم
[ترجمه ترگمان] تو که رئیس من نیستی، مجبور نیستم به تو جواب بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تو که رئیس من نیستی، مجبور نیستم به تو جواب بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to endure punishment or hardship as a result of one's deeds (usu. fol. by "for").
• مترادف: suffer
• مشابه: atone, pay
• مترادف: suffer
• مشابه: atone, pay
- She will answer for her lies someday.
[ترجمه گوگل] او روزی جواب دروغ هایش را خواهد داد
[ترجمه ترگمان] یه روزی به دروغ هاش جواب میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه روزی به دروغ هاش جواب میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to fit or conform (usu. fol. by "to").
• مترادف: fit, satisfy
• مترادف: fit, satisfy
- The suspect answers to that description.
[ترجمه گوگل] مظنون به آن توصیف پاسخ می دهد
[ترجمه ترگمان] مظنون به این توصیف پاسخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مظنون به این توصیف پاسخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to respond or reply to.
• مترادف: respond
• مشابه: acknowledge, reply, retort
• مترادف: respond
• مشابه: acknowledge, reply, retort
- The judge told the witness to answer the question.
[ترجمه قا] قاضی به شاهد گفت به سول من جواب بده|
[ترجمه گوگل] قاضی به شاهد گفت به این سوال پاسخ دهد[ترجمه ترگمان] قاضی به شاهد گفت که به سوال جواب بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I asked a simple question, but no one would answer me.
[ترجمه گوگل] من یک سوال ساده پرسیدم اما کسی جوابم را نداد
[ترجمه ترگمان] سوال ساده ای پرسیدم، اما کسی به من جواب نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سوال ساده ای پرسیدم، اما کسی به من جواب نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Did he ever answer your letter?
[ترجمه گوگل] آیا او هرگز به نامه شما پاسخ داد؟
[ترجمه ترگمان] آیا تا به حال به نامه تو جواب داده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آیا تا به حال به نامه تو جواب داده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to fit or conform to; fulfill.
• مترادف: fulfill, satisfy, suffice, suit
• مشابه: serve
• مترادف: fulfill, satisfy, suffice, suit
• مشابه: serve
- It's not a great car, but it answers my needs.
[ترجمه گوگل] ماشین فوق العاده ای نیست، اما پاسخگوی نیازهای من است
[ترجمه ترگمان] ماشین بزرگی نیست، اما به نیازهای من جواب می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماشین بزرگی نیست، اما به نیازهای من جواب می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید