anorexic

/ˌænəˈreksɪk//ˌænəˈreksɪk/

(پزشکی)، مبتلا به بی اشتهایی عصبی، داروی اشتها کم کن

جمله های نمونه

1. Other similarities between the suicide and the anorexic seem to me to relate to the individual's reactions to an impinging world.
[ترجمه گوگل]شباهت های دیگر بین خودکشی و فرد بی اشتها به نظر من مربوط به واکنش های فرد به دنیای در حال برخورد است
[ترجمه ترگمان]تشابه ات دیگری بین خودکشی و the به نظر من مربوط به واکنش فرد به یک دنیای impinging کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. People do not become anorexic simply through slimming too much, nor alcoholic through drinking too much.
[ترجمه گوگل]افراد صرفاً با لاغری بیش از حد دچار بی اشتهایی نمی شوند و با مصرف زیاد الکل دچار الکل نمی شوند
[ترجمه ترگمان]خیلی ساده از طرف slimming، نه الکل الکلی، نه الکلی که زیاده از حد الکل مصرف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Both the anorexic and the mystic are impervious to this simple chain of events.
[ترجمه گوگل]هم بی اشتها و هم عارف در برابر این زنجیره ساده از وقایع نفوذناپذیرند
[ترجمه ترگمان]هر دو the و the در برابر این زنجیره ساده از وقایع مقاوم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She looks anorexic to me.
[ترجمه گوگل]او به نظر من بی اشتها به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]به نظر من خیلی ضعیف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Malnourished anorexic patients are more prone to side-effects and less responsive to medication than are other patients with depression.
[ترجمه گوگل]بیماران بی اشتهایی دچار سوءتغذیه بیشتر از سایر بیماران مبتلا به افسردگی مستعد عوارض جانبی هستند و کمتر به دارو پاسخ می دهند
[ترجمه ترگمان]بیماران anorexic anorexic بیشتر در معرض عوارض جانبی هستند و نسبت به دیگر بیماران مبتلا به افسردگی کم تر واکنش نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In her paradoxical way, the anorexic is facing up to the truth implicit in her own convictions.
[ترجمه گوگل]به شیوه متناقض او، فرد بی اشتها با حقیقتی روبرو می شود که در اعتقادات خود پنهان است
[ترجمه ترگمان]در حالت paradoxical، anorexic با حقیقت ضمنی در عقاید خودش مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And, in similar circumstances, the anorexic can always starve herself again.
[ترجمه گوگل]و در شرایط مشابه، فرد بی اشتها همیشه می تواند دوباره گرسنه بماند
[ترجمه ترگمان]و در شرایط مشابه، anorexic همیشه می تواند از گرسنگی جان سالم به در ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The yellow lights on their anorexic columns look mad, like cyclopean triffids, very thin, very tall.
[ترجمه گوگل]چراغ های زرد روی ستون های بی اشتها آنها دیوانه به نظر می رسند، مانند تریفیدهای سیکلوپی، بسیار نازک، بسیار بلند
[ترجمه ترگمان]نوره ای زرد روی ستون های anorexic، مثل triffids cyclopean، خیلی نازک و خیلی بلند به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Either she was not anorexic, or she was awfully bad at it.
[ترجمه گوگل]یا بی اشتها نبود، یا به شدت بد بود
[ترجمه ترگمان]یا او لاغر نبود، یا خیلی هم بد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Even as an anorexic I knew this was bad and I had to do something.
[ترجمه گوگل]حتی به عنوان یک بی اشتها می دانستم که این بد است و باید کاری انجام دهم
[ترجمه ترگمان]حتی به عنوان یه چیزی که میدونم بد بود و من باید یه کاری می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The anorexic agent Mazindol was synthesized from chlorobenzene and phthalic anhydride via two new methods and its structure was determinated through UV, NMR and tautomerization .
[ترجمه گوگل]عامل بی اشتهایی Mazindol از کلروبنزن و انیدرید فتالیک به دو روش جدید سنتز شد و ساختار آن از طریق UV، NMR و توتومریزاسیون تعیین شد
[ترجمه ترگمان]The anorexic از کلروبنزن و phthalic anhydride از طریق دو روش جدید سنتز شد و ساختار آن از طریق UV، NMR و tautomerization ایجاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Not eating makes an anorexic feel in control.
[ترجمه گوگل]نخوردن باعث کنترل بی اشتهایی می شود
[ترجمه ترگمان]خوردن نکردن باعث می شود احساس راحتی در کنترل داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For the parent struggling to help anorexic teenager every week is Eating Disorders Awareness Week.
[ترجمه گوگل]برای والدینی که هر هفته برای کمک به نوجوان بی اشتها تلاش می کنند، هفته آگاهی از اختلالات خوردن است
[ترجمه ترگمان]برای والدینی که تلاش می کنند هر هفته به نوجوان anorexic کمک کنند، هفته آگاهی از اختلالات تغذیه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Claire had been anorexic for three years.
[ترجمه گوگل]کلر به مدت سه سال بی اشتها بود
[ترجمه ترگمان] سه سال بود که \"کلر\" زیاد غذا خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• suffering from anorexia nervosa (eating disorder characterized by a lack of appetite); anorectic, having no appetite
one who suffers from anorexia nervosa (eating disorder characterized by a lack of appetite)
if someone is anorexic, they are suffering from anorexia and so are very thin.

پیشنهاد کاربران

آدم بد غدا ، بی اشتها
If someone is terribly thin and refuses to eat, they may be anorexic
بی اشتها
کسی ک تصمیم میگیره غذا نخوره

بپرس