صفت ( adjective )
• (1) تعریف: happening once every year.
- The annual meeting of the board members is tomorrow.
[ترجمه سعید] گردهمایی سالانه اعضای هیئت مدیره، فردا است.|
[ترجمه گوگل] جلسه سالانه اعضای هیئت مدیره فردا برگزار می شود[ترجمه ترگمان] جلسه سالانه اعضای هیات مدیره فردا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The county's annual fair is a popular event.
[ترجمه گوگل] نمایشگاه سالانه این شهرستان یک رویداد محبوب است
[ترجمه ترگمان] نمایشگاه سالانه این شهرستان یک رویداد عمومی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نمایشگاه سالانه این شهرستان یک رویداد عمومی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of or pertaining to a year; yearly.
- His annual salary hasn't changed since he joined the company.
[ترجمه BTS] حقوق سالانه او از زمانی که به شرکت پیوسته است تغییری نکرده|
[ترجمه گوگل] حقوق سالانه او از زمان پیوستن به شرکت تغییری نکرده است[ترجمه ترگمان] حقوق سالانه او از زمانی که به شرکت پیوسته است تغییر نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The annual membership fee is five hundred dollars.
[ترجمه گوگل] حق عضویت سالانه پانصد دلار است
[ترجمه ترگمان] هزینه عضویت سالانه پانصد دلار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هزینه عضویت سالانه پانصد دلار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: annually (adv.)
مشتقات: annually (adv.)
• (1) تعریف: a plant that grows for only one year or season.
- Corn and lettuce are annuals.
[ترجمه آبسالان] ذرت و کاهو یکسال زی هستند|
[ترجمه گوگل] ذرت و کاهو یک ساله هستند[ترجمه ترگمان] ذرت و کاهو annuals هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a periodical published once each year; yearbook.
- Did you see your picture in the annual?
[ترجمه BTS] عکس خودتو در مراسم سالانه دیدی؟|
[ترجمه گوگل] آیا عکس خود را در سالانه دیدید؟[ترجمه ترگمان] عکست رو توی مراسم سالیانه دیدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید