annoy

/əˌnɔɪ//əˈnɔɪ/

معنی: تحریک کردن، ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، عذاب دادن، دلخور کردن، اذیت کردن، بستوه اوردن، مزاحم شدن، عاجز کردن، عصبانی کردن
معانی دیگر: عامل اذیت، مزاحم، مصدع، آزارگر، رنج، رنجه، اذیت، مزاحمت، رنجه داشتن، رنج دادن، آزار دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: annoys, annoying, annoyed
• : تعریف: to disturb or cause irritation, esp. by repeated bothersome behavior.
مترادف: aggravate, bother, bug, irk, irritate, peeve, plague, trouble, vex
متضاد: please, soothe
مشابه: badger, bedevil, devil, exasperate, gnaw, grate, gripe, harass, hassle, miff, molest, nag, needle, nettle, persecute, pester, pick on, provoke, rasp, rile, ruffle, tease, torment

- Their frequent loud parties annoy the neighbors.
[ترجمه شان] میهمانی های پر سر و صدا و مکرر انها سبب ازردگی همسایگان میشود .
|
[ترجمه گوگل] مهمانی های مکرر آنها با صدای بلند همسایه ها را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان] مهمانی های پر سر و صدای آن ها همسایگان را آزار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It annoys me to be repeatedly interrupted when I'm speaking.
[ترجمه Melika] این منو آزار میده که موقع صحبت کردنم هی حرفمو قطع کنن
|
[ترجمه شان] ازاینکه هنگام صحبت کردن مرتبا حرفم قطغ بشه دلخور میشم .
|
[ترجمه Mkna345] این مرا آزار میدهدکه موقع صحبت کردنم هی حرف مرا قطع میکنند
|
[ترجمه گوگل] وقتی حرف می زنم مکرراً حرفم را قطع می کنند آزارم می دهد
[ترجمه ترگمان] وقتی صحبت می کنم از این که بارها حرف او را قطع می کنم ناراحت می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It annoys him that his roommate is always borrowing his things without asking.
[ترجمه گوگل] اینکه هم اتاقی اش همیشه بدون اینکه بخواهد وسایلش را قرض می گیرد او را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان] ناراحت می شه که هم اتاقیش همیشه بدون پرسیدن این چیزها رو قرض می گیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It annoys her when her son leaves his towels on the bathroom floor.
[ترجمه گوگل] وقتی پسرش حوله هایش را روی حمام می گذارد، او را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان] وقتی پسرش حوله اش رو روی کف حموم ول می کنه ناراحت می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: annoyer (n.)
• : تعریف: to be troublesome or irritating.
مترادف: irritate, rankle
متضاد: please, soothe
مشابه: nag, tease

- His jokes are not funny; they simply annoy.
[ترجمه گوگل] شوخی های او خنده دار نیست آنها به سادگی آزار می دهند
[ترجمه ترگمان] شوخی او خنده دار نیست، فقط اذیت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. jahangir used to annoy manoochehr
جهانگیر منوچهر را اذیت می کرد.

2. maryam! is that man trying to annoy you?
مریم ! آیا آن مرد می خواهد مزاحمت بشود؟

3. No joy without annoy.
[ترجمه شان] هیچ شادی بدون رنج نیست .
|
[ترجمه گوگل]شادی بدون آزار نیست
[ترجمه ترگمان]بدون هیچ لذتی، بدون هیچ لذتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Try making a note of the things which annoy you.
[ترجمه گوگل]سعی کنید چیزهایی که شما را آزار می دهد یادداشت کنید
[ترجمه ترگمان]سعی کن یه یادداشت از چیزایی که اذیتت می کنه بسازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her constant chatter was starting to annoy me.
[ترجمه گوگل]پچ پچ های مداوم او شروع به آزارم کرده بود
[ترجمه ترگمان]صدای پچ پچ مداوم او کم کم داشت مرا آزار می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. No joy without alloy [annoy].
[ترجمه گوگل]هیچ لذتی بدون آلیاژ [آزاردهنده] نیست
[ترجمه ترگمان] بدون هیچ لذتی، بدون آلیاژ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Whatever I do seems to annoy her - I can't win.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد هر کاری که می کنم او را آزار می دهد - نمی توانم برنده شوم
[ترجمه ترگمان]هر کاری که می کنم این است که او را اذیت کنم - من نمی توانم برنده شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'm sure she does it just to annoy me.
[ترجمه امیر] من مطمئن هستم او با انجام این کار فقط می خواهد مرا اذیت کند
|
[ترجمه گوگل]مطمئنم او این کار را می کند تا من را اذیت کند
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که این کار را فقط برای اذیت کردن من انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We can annoy the enemy by air raids.
[ترجمه گوگل]ما می توانیم با حملات هوایی دشمن را آزار دهیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم با حملات هوایی دشمن را ناراحت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They annoy the neighbours because they let their children run wild.
[ترجمه گوگل]آنها همسایه ها را اذیت می کنند زیرا به فرزندانشان اجازه می دهند وحشیانه فرار کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها همسایگان را اذیت می کنند زیرا به بچه هایشان اجازه می دهند که وحشی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Jane's constant chatter was beginning to annoy him.
[ترجمه گوگل]پچ پچ مداوم جین داشت او را آزار می داد
[ترجمه ترگمان]صحبت های همیشگی جین داشت او را ناراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Some personalities antagonize;others simply annoy.
[ترجمه گوگل]برخی از شخصیت ها دشمنی می کنند، برخی دیگر به سادگی آزار می دهند
[ترجمه ترگمان]برخی از شخصیت ها با یکدیگر مخالفت می کنند؛ برخی دیگر تنها ناراحت می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His ceaseless chatter began to annoy me.
[ترجمه گوگل]صحبت های بی وقفه او شروع به آزارم کرد
[ترجمه ترگمان]گفتگوی بی وقفه او مرا ناراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They seldom rock the boat or annoy the mayor or board of aldermen with unusual budget requests.
[ترجمه گوگل]آنها به ندرت قایق را تکان می دهند یا با درخواست های غیرمعمول بودجه، شهردار یا هیئت مدیره را آزار می دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها به ندرت قایق را صخره می زنند و یا شهردار یا هیات شهر را با درخواست های غیرمعمول بودجه ای آزار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

ازردن (فعل)
annoy, hurt, mortify, rile, afflict, fash, aggrieve, ail, vex, goad, prick, irk, irritate, harry, grate, harrow, gripe, nark, grit, lacerate, peeve, tar

خشمگین کردن (فعل)
annoy, incense, aggravate, exasperate, anger, infuriate, vex, make angry, disgruntle, spite, irritate, enrage, make furious, provoke

رنجاندن (فعل)
annoy, mortify, vex, offend, irk, irritate, put out

عذاب دادن (فعل)
annoy, pester, trouble, bother, irk, hassle, give trouble, molest, importune

دلخور کردن (فعل)
annoy, offend

اذیت کردن (فعل)
grind, annoy, hurt, pester, grieve, worry, offend, hock, harass, tease, badger, bedevil, chivvy, chive, indemnify, tousle, needle

بستوه اوردن (فعل)
annoy, hurry, pester, haze, worry, harass, beset, hare, harry, plague

مزاحم شدن (فعل)
annoy, intromit, trouble, disturb, intrude, buttonhole, obtrude, perturb

عاجز کردن (فعل)
annoy, hassle, harass, bay, disable, importune, weaken, make unable

عصبانی کردن (فعل)
fluster, annoy, flurry, funk, irritate, enrage, blow up, madden, unnerve, steam up

انگلیسی به انگلیسی

• bother, harass, irritate
if someone annoys you, they make you fairly angry and impatient.

پیشنهاد کاربران

رو مخ کسی راه رفتن
در زبان باستانی لری واژه کهن وآریایی�أنوهanuh� به، صدای سوزناک وغمگینی که از دل برآید و به هنگام خواندن بیت ویا شعری که باعث تحریک، عذاب، آزار، اذیت و رنجش روحی وروانی مخاطب شده وبه شدت او را تحت تأثیر
...
[مشاهده متن کامل]
قرارداده واندوهگین میکند. این واژه مانند بسیاری از واژگان دیگر وارد زبانهای اروپایی شده وبه صورت �انویannoy� در زبان انگلیسی به کار میرود. �أنوه� در لری با�annoy� در انگلیسی و�اندوه� در فارسی همریشه اند. کاربرد�أنوه�در لری: دلمه کواو کرد سیاش أنوه داره یعنی دلم را کباب کرد و صدایش�أنوه� دارد.

annoy ( v ) ( əˈnɔɪ ) =to make sb slightly angry, e. g. His constant joking was beginning to annoy her. =to make sb uncomfortable or unable to relax, annoyed, annoying, annoyingly, annoyance
annoy
دوستان به این واژه ها و تفاوت هاشون توجه کنین:
harass: اذیت و آزار از طریق توهین و رفتار بد از قصد به طوری که طرف واقعا رنجیده و ناراحت بشه
offend: ناراحت کردن و رنجاندن اما نه با نیت و قصد و قرض
...
[مشاهده متن کامل]

annoy: تحریک کردن و آزار دادن
irritate: تحریک کردن و آزار دادن اما نه به اندازه annoy
bother: اذیت کردن اما نه از روی قصد و نه به مقدار زیاد
badger و pester: پیله کردن و آویزون افراد شدن به طوری که باعث آزارشون بشه
tease: سر به سر کسی گذاشتن و اذیت کردن با نیت شوخی

عباراتی که تقریباً یک مقصود و معنا را میرسانند 👇
1_ don't bother me
اذیتم نکن
2_ don't mess with me
سر به سرم نزار
3_ don't offend me
آزارم نده
4_ don't annoy me
عصبیم نکن
5_don't afflict me
...
[مشاهده متن کامل]

اذیتم نکن _ پریشانم نکن
6_ don't mistreat me
باهام بدرفتاری نکن
7_ don't abuse me
باهام بدرفتاری نکن _ سو استفاده نکن
8_ don't suffer me
عذابم نده
9_ don't aggravate me
خشمگینم نکن _ عصبانیم نکن
10_ don't bug me
اذیتم نکن

دوستان خشم عبارت زیادی قوی و اشتباهی هست برای annoy بنظرم. معنای درستش میشه:
کلافه شدن، بستوه آمدن، روی مخ کسی بودن، به تنگ آمدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : annoy
اسم ( noun ) : annoyance
صفت ( adjective ) : annoying / annoyed
قید ( adverb ) : annoyingly
آزار و اذیت
You are so annoying
خیلی اذیت می کنی
خیلی رو مخی
3 تا از واژه های جایگزین پرکاربرد برای annoy و hurt به معنای اذیت کردن
Molest ( verb ) = یعنی آزار و اذیت جنسی که مترادف با فعل abuse می باشد
مثال :
He was accused of molesting a female colleague.
...
[مشاهده متن کامل]

این اتهام به او وارد شده بود که همکار خانمش را مورد آزار و اذیت جنسی قرار داده است.
Pester ( verb ) = یعنی کسی را خیلی اذیت کردن یا به اصطلاح موی دماغ کسی شدن
مثال :
She has been pestered by reporters for days.
روزهاست که توسط خبرنگارها مورد آزار و اذیت قرار میگیرد
Harass ( verb ) = آزار و اذیت کسی از طریق توهین و تهدید
مثال: She was constantly harassed by other students.
او توسط بقیه دانش آموزان به طور مداوم مورد آزار و اذیت قرار می گرفت.
امیدوارم مورد استفادتون قرار بگیره🙌❤️

irritate
Annoy=bother
به معنای آزار دادن، اذیت کردن، مزاحم شدن
To make some one feel angry
My sister never annoy me
تحریک کردن، ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، عذاب دادن، دلخور کردن، اذیت کردن، بستوه اوردن، مزاحم شدن، عاجز کردن، عصبانی کردن
کافی
تمام
لبالب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس