announcing

جمله های نمونه

1. Advertisementshave been posted up everywhere announcing the new show.
[ترجمه گوگل]تبلیغات در همه جا پست شده و نمایش جدید را اعلام می کند
[ترجمه ترگمان]Advertisementshave همه جا را خبر داده بودند که نمایش جدید را اعلام کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She withdrew to confer with her advisers before announcing a decision.
[ترجمه گوگل]او قبل از اعلام تصمیم خود را کنار کشید تا با مشاوران خود مشورت کند
[ترجمه ترگمان]او عقب نشینی کرد تا قبل از اعلام تصمیم با مشاوران خود رایزنی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His voice boomed out, announcing the winners.
[ترجمه گوگل]صدای او بلند شد و برندگان را اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]صدایش بلند شد و برنده را اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I think he made a tactical blunder by announcing it so far ahead of time.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او با اعلام زودتر از موعد اشتباه تاکتیکی مرتکب شد
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم با خبر دادن آن به زمان، اشتباه تاکتیکی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Cooper had the unenviable job of announcing the redundancies.
[ترجمه گوگل]کوپر کار غیر قابل رغبتی در اعلام این تعدیل ها داشت
[ترجمه ترگمان]کوپر \"یه شغل unenviable داشت که اعلام کنه\" redundancies \"داره اعلام میکنه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. President Kaunda fulfilled his promise of announcing a date for the referendum.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور کاوندا به وعده خود مبنی بر اعلام تاریخ همه پرسی عمل کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور کاندا به وعده خود مبنی بر اعلام تاریخی برای رفراندوم وفا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He withdrew to confer with his teacher before announcing a decision.
[ترجمه گوگل]او قبل از اعلام تصمیم خود را کنار کشید تا با معلمش مشورت کند
[ترجمه ترگمان]او قبل از اعلام تصمیم خود برای رایزنی با معلم خود کنار رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has been slow in announcing the name of his successor.
[ترجمه گوگل]او در اعلام نام جانشین خود کند بوده است
[ترجمه ترگمان]او در اعلام نام جانشین خود کند بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I saw a notice in the paper announcing their marriage.
[ترجمه گوگل]در روزنامه اطلاعیه ای دیدم که خبر ازدواج آنها را می داد
[ترجمه ترگمان]من متوجه شدم که کاغذی که در روزنامه نوشته شده ازدواج آن ها را اعلام می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Today he is formally announcing his candidacy for President.
[ترجمه گوگل]او امروز رسما نامزدی خود را برای ریاست جمهوری اعلام می کند
[ترجمه ترگمان]امروز او رسما نامزدی خود را برای رئیس جمهور اعلام می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We arrived just as they were announcing the arrival of Flight 207 from Minneapolis.
[ترجمه گوگل]درست زمانی رسیدیم که از مینیاپولیس خبر رسیدن پرواز 207 را می دادند
[ترجمه ترگمان]ما درست همانطور که در حال اعلام ورود ۲۰۷ نفر از Minneapolis بودیم، رسیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Prime Minister deflected mounting criticism today by announcing tax cuts.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر امروز با اعلام کاهش مالیات انتقادات فزاینده را منحرف کرد
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر با اعلام کاهش مالیات ها از امروز با انتقادات رو به رو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The University has issued a news release announcing the results of their experiments.
[ترجمه گوگل]دانشگاه با انتشار بیانیه ای نتایج آزمایشات خود را اعلام کرده است
[ترجمه ترگمان]این دانشگاه اخبار منتشر شده از نتایج آزمایش ها خود را منتشر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. After announcing himself at the reception desk, James was led upstairs.
[ترجمه گوگل]پس از اعلام حضور در میز پذیرش، جیمز به طبقه بالا هدایت شد
[ترجمه ترگمان]جیمز بعد از اینکه خود را به میز پذیرش معرفی کرد، او را به طبقه بالا راهنمایی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. At 30 p. m. a bulletin was released announcing that the president was out of immediate danger.
[ترجمه گوگل]ساعت 30 شب متر بولتنی منتشر شد که اعلام کرد رئیس جمهور از خطر فوری خارج شده است
[ترجمه ترگمان]در ساعت ۳۰ بعد از ظهر ام یک اطلاعیه آزاد شد و اعلام کرد که رئیس جمهور در خطر فوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• declaring, proclaiming, stating, notifying

پیشنهاد کاربران

اشکار شدن
به طور رسمی به کسى خبرى را دادن.
آگهی دادن - خبر دادن

بپرس