animated

/ˈænəˌmetəd//ˈænɪmeɪtɪd/

معنی: با روح، سرزنده
معانی دیگر: زنده، زنده نما، کارتون (مانند)، سرحال، پرحرارت و اشتیاق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: animatedly (adv.)
(1) تعریف: full of activity, spirit, or excitement.
مترادف: effervescent, lively, sprightly, vivacious
متضاد: dejected, depressed, sluggish, subdued
مشابه: alive, brisk, dynamic, ebullient, energetic, excited, hearty, spirited, vigorous, vital

- an animated way of speaking
[ترجمه گوگل] روشی متحرک برای صحبت کردن
[ترجمه ترگمان] یک راه پر جنب و جوش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: able to move as though alive.
متضاد: inert
مشابه: live

(3) تعریف: containing figures or objects that appear to move.

- an animated film
[ترجمه گوگل] یک فیلم انیمیشن
[ترجمه ترگمان] یک فیلم انیمیشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. animated cartoon
نقاشی متحرک (مثل فیلم های میکی ماوس)

2. an animated story
داستان کارتونی

3. his jokes animated the audience
لطیفه های او حضار را سرحال آورد.

4. the breeze animated the leaves
نسیم برگ ها را تکان می داد.

5. the desire to surpass animated hassan's efforts to continue his education
میل برتری جویی،حسن را برانگیخت که تحصیلات خود را ادامه دهد.

6. the old man seemed animated and determined
پیرمرد،سرزنده و مصمم به نظر می رسید.

7. their conversation was frank and animated
مکالمه ی آنها رک و پر شور بود.

8. She was seen in animated conversation with the singer Yuri Marusin.
[ترجمه ROSE] او در گفتگوی انیمیشن با خواننده یوری دیده شد
|
[ترجمه گوگل]او در گفتگوی متحرک با خواننده یوری ماروسین دیده شد
[ترجمه ترگمان]او در گفتگوی انیمیشن با \"یوری Marusin\" (یوری Marusin)خواننده دیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I had rarely seen him so animated.
[ترجمه گوگل]من به ندرت او را تا این حد متحرک دیده بودم
[ترجمه ترگمان]به ندرت او را چنان سرزنده دیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A smile suddenly animated her face.
[ترجمه گوگل]لبخندی ناگهان چهره اش را متحرک کرد
[ترجمه ترگمان]ناگهان لبخندی بر چهره اش نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Laughter animated his face for a moment.
[ترجمه گوگل]خنده برای لحظه ای چهره اش را متحرک کرد
[ترجمه ترگمان]خنده برای لحظه ای صورت او را به هیجان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His observations gave rise to an animated and lively discussion.
[ترجمه گوگل]مشاهدات او باعث ایجاد یک بحث متحرک و پر جنب و جوش شد
[ترجمه ترگمان]مشاهدات او به یک بحث زنده و پر جنب و جوش تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They were animated by religious zeal.
[ترجمه گوگل]آنها با غیرت مذهبی متحرک بودند
[ترجمه ترگمان]شور و شوق مذهبی آن ها را به هیجان آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There was an extremely animated discussion on the subject.
[ترجمه گوگل]یک بحث بسیار متحرک در مورد این موضوع وجود داشت
[ترجمه ترگمان]بحث پرشوری درباره این موضوع درگرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The performance was followed by an animated discussion.
[ترجمه گوگل]این اجرا با یک بحث انیمیشن دنبال شد
[ترجمه ترگمان]نمایش با بحث پرشوری مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A smile animated her face.
[ترجمه گوگل]لبخندی روی صورتش متحرک شد
[ترجمه ترگمان]لبخندی بر چهره اش نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Her present submission is animated solely by her fear of punishment.
[ترجمه گوگل]تسلیم فعلی او تنها با ترس او از مجازات متحرک است
[ترجمه ترگمان]تسلیم فعلی او فقط به خاطر ترس از مجازات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Animated by fresh hope, he started again.
[ترجمه گوگل]متحرک با امید تازه، او دوباره شروع کرد
[ترجمه ترگمان]دوباره شروع به دویدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The boy was so bright and animated.
[ترجمه گوگل]پسر خیلی باهوش و متحرک بود
[ترجمه ترگمان]کودک بسیار بشاش و سرزنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

با روح (صفت)
animate, brisk, airy, soulful, snappy, spunky, slashing, fresh, lively, animated, allegro, heartsome, peppery, breathy, racy, warm-blooded

سرزنده (صفت)
alive, fast, animate, live, quick, brisk, brave, bold, snappy, vivid, lively, spirited, animated, vivacious, daring, heartsome, sprightly, buxom, canty, sprightful

تخصصی

[سینما] زنده نما

انگلیسی به انگلیسی

• alive; lively, dynamic, vigorous, energetic; functioning in a way that resembles a live being (especially regarding animated cartoon characters)
someone or something that is animated is lively and interesting.
an animated film is one in which puppets or drawings appear to move around.

پیشنهاد کاربران

متحرک شده ، پویا نمایی شده
پویانموده
یعنی پویانمایی شده
پویانموده
( Puyānemude )
animate یعنی به حرکت درآوردن
و animated میتواند به معنی به حرکت در آمده باشد.
پرشور و هیجان
پویا!
Animation می شود پویا نمایی، و سازنده آن هم می شود پویا گر، پویا ساز، یا همان پویا نما. ( animator )
پس یک چیزی که animated هست، پویا هست.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : animate
✅️ اسم ( noun ) : animism / animist / animation / animator / animatronics / animal / animality
✅️ صفت ( adjective ) : animistic / animate / animated / animato / animatronic / animal
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ قید ( adverb ) : animatedly / animato

کارتون
پرانرژی
در فیلم: پویاسازی شده - پویانمایی
انیمیشن
متحرک
سرخوش، با شور و شوق
فیلم سرحال اور یعنی با دیدنش سرحال میشوی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس