اسم ( noun )
عبارات: weigh anchor
عبارات: weigh anchor
• (1) تعریف: a heavy device, connected by a cable to a boat or ship, that is dropped to the bottom of a body of water to restrict the vessel's motion.
• مترادف: mooring
• مشابه: drag, sea anchor
• مترادف: mooring
• مشابه: drag, sea anchor
- They found a quiet cove and dropped anchor for the night.
[ترجمه نیکنام] آنها یک ساحل ُآرام پیدا کردند و و برای شب لگر را انداختند.|
[ترجمه احمد قربانی سینی] - خلیج کوچک ساکتی پیدا کردند و برای شب لنگر انداختند|
[ترجمه گوگل] آنها یاروی ساکتی پیدا کردند و لنگر را برای شب انداختند[ترجمه ترگمان] آن ها یک خلیج آرام پیدا کردند و برای شب لنگر انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They raised the anchor and set sail.
[ترجمه رها] انها لنگر را بالا بردند و بادبان را تنظیم کردند|
[ترجمه محمدحسین حبیبزاده] آنها لنگر را بالا کشیدند و بادبان را برافراشتند.|
[ترجمه گوگل] لنگر را بالا بردند و به بادبان رفتند[ترجمه ترگمان] لنگر را بلند کردند و بادبان کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: any similar device used to prevent motion.
• مترادف: grapnel, kedge
• مشابه: grappling iron
• مترادف: grapnel, kedge
• مشابه: grappling iron
• (3) تعریف: something that provides stability or equilibrium.
• مترادف: prop, security
• مشابه: foundation, mainstay, mooring, rock, support
• مترادف: prop, security
• مشابه: foundation, mainstay, mooring, rock, support
- Their love for each other was the family's anchor.
[ترجمه احسان] عشق آن ها به یکدیگر تکیه گاه ( نقطه اتکا ) خانواده بود|
[ترجمه گوگل] عشق آنها به یکدیگر لنگر خانواده بود[ترجمه ترگمان] عشق آن ها به یکدیگر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: in broadcasting, the main announcer on a news program.
• مترادف: anchorman, anchorperson, anchorwoman
• مشابه: announcer, reporter
• مترادف: anchorman, anchorperson, anchorwoman
• مشابه: announcer, reporter
- He's more in the spotlight now that he is the anchor of the show.
[ترجمه هلیا] حالا که او گزارشگر برنامه است بیشتر مورد توجه است|
[ترجمه گوگل] او اکنون که مجری برنامه است بیشتر در کانون توجه است[ترجمه ترگمان] حالا که در مرکز توجه قرار دارد، بیشتر در مرکز توجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: anchors, anchoring, anchored
حالات: anchors, anchoring, anchored
• (1) تعریف: to hold steady, as with an anchor.
• مترادف: fix, secure
• مشابه: bind, fasten, hook, moor
• مترادف: fix, secure
• مشابه: bind, fasten, hook, moor
- They anchored the tent to the ground with ropes and stakes.
[ترجمه گوگل] چادر را با طناب و چوب به زمین محکم کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها چادر را با طناب و چماق به زمین انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها چادر را با طناب و چماق به زمین انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in broadcasting, to serve as anchor.
• مشابه: announce, host
• مشابه: announce, host
- She will begin anchoring the show next week.
[ترجمه گوگل] او هفته آینده اجرای برنامه را آغاز خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] او هفته آینده برنامه پخش برنامه را آغاز خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او هفته آینده برنامه پخش برنامه را آغاز خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: anchorable (adj.)
مشتقات: anchorable (adj.)
• : تعریف: to drop anchor or lie at anchor.
• مترادف: dock, moor
• مشابه: berth, dwell, reside, rest, tarry
• مترادف: dock, moor
• مشابه: berth, dwell, reside, rest, tarry
- They anchored close to the island.
[ترجمه ....] انها نزدیک به جزیره لنگر انداخته بودند.|
[ترجمه گوگل] آنها نزدیک جزیره لنگر انداختند[ترجمه ترگمان] نزدیک جزیره لنگر انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید