analytical

/ˌænəˈlɪtɪkl̩//ˌænəˈlɪtɪkl̩/

معنی: تحلیلی، روانکاوی، تجزیهای، مربوط به مکتب یا فلسفهء تحلیلی، قابل حل به طریق جبری
معانی دیگر: رجوع شود به: analytic، قابل حل بطریق جبری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: analytically (adv.)
(1) تعریف: of, pertaining to, or resulting from analysis; analytic.

(2) تعریف: tending to analyze or having skill in analyzing.

جمله های نمونه

1. She has a clear analytical mind.
[ترجمه گوگل]او ذهن تحلیلی روشنی دارد
[ترجمه ترگمان]او ذهن تحلیلی روشنی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He has a very analytical mind.
[ترجمه گوگل]او ذهن بسیار تحلیلی دارد
[ترجمه ترگمان]ذهن بسیار تحلیلی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I have an analytical approach to every survey.
[ترجمه گوگل]من برای هر نظرسنجی یک رویکرد تحلیلی دارم
[ترجمه ترگمان]من رویکردی تحلیلی برای هر نظرسنجی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. During the course, students will develop their analytical skills.
[ترجمه گوگل]در طول دوره، دانش آموزان مهارت های تحلیلی خود را توسعه خواهند داد
[ترجمه ترگمان]در طی این دوره، دانش آموزان مهارت های تحلیلی خود را توسعه خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. All this questioning is so analytical and clinical — it kills romance.
[ترجمه گوگل]همه این پرسش‌ها بسیار تحلیلی و بالینی است - عاشقانه را از بین می‌برد
[ترجمه ترگمان]تمام این سوالات بسیار تحلیلی و بالینی است - آن داستان عاشقانه را می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He lacked profundity and analytical precision.
[ترجمه گوگل]او فاقد عمق و دقت تحلیلی بود
[ترجمه ترگمان]او precision عمیق و تحلیلی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All raw materials are subjected to our latest analytical techniques.
[ترجمه گوگل]تمام مواد اولیه تحت آخرین تکنیک های تحلیلی ما قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]تمام مواد خام در معرض آخرین تکنیک های تحلیلی ما قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She's got an analytical mind.
[ترجمه گوگل]او ذهن تحلیلی دارد
[ترجمه ترگمان]اون ذهن analytical داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some students have a more analytical approach to learning.
[ترجمه گوگل]برخی از دانش آموزان رویکرد تحلیلی تری به یادگیری دارند
[ترجمه ترگمان]برخی از دانشجویان رویکرد تحلیلی تری برای یادگیری دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The next chapter will explore some of the analytical techniques that are commonly employed in working capital management.
[ترجمه گوگل]فصل بعدی برخی از تکنیک های تحلیلی که معمولاً در مدیریت سرمایه در گردش به کار می رود را بررسی می کند
[ترجمه ترگمان]در فصل بعد، برخی از تکنیک های تحلیلی که در مدیریت سرمایه کار به کار گرفته می شوند را بررسی خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But his coldly analytical mind dismissed the idea.
[ترجمه گوگل]اما ذهن تحلیلی سرد او این ایده را رد کرد
[ترجمه ترگمان]اما مغز coldly این فکر را از ذهن دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The enumeration in such schemes reflects an analytical approach to knowledge, with subjects subdivided into their component subfields.
[ترجمه گوگل]شمارش در چنین طرح‌هایی منعکس‌کننده یک رویکرد تحلیلی به دانش است، با موضوعاتی که به زیرشاخه‌های جزء خود تقسیم می‌شوند
[ترجمه ترگمان]شمارش در چنین طرح هایی نشان دهنده یک رویکرد تحلیلی برای دانش است، که افراد به زیر حوزه های فرعی خود تقسیم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Since spectrometry forms the basis of most analytical techniques to be described it must first be defined.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که طیف‌سنجی اساس اکثر تکنیک‌های تحلیلی را تشکیل می‌دهد، ابتدا باید تعریف شود
[ترجمه ترگمان]از آنجایی که طیف سنجی basis اساس بسیاری از تکنیک های تحلیلی را تشکیل می دهد، ابتدا باید تعریف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The analytical glint was there now, oddly mixed with her distress.
[ترجمه گوگل]درخشش تحلیلی اکنون وجود داشت، به طرز عجیبی با پریشانی او مخلوط شده بود
[ترجمه ترگمان]حالا برق analytical در آنجا بود، به طرز عجیبی با پریشانی او مخلوط شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحلیلی (صفت)
analytic, analytical

روانکاوی (صفت)
analytic, analytical

تجزیهای (صفت)
analytic, analytical

مربوط به مکتب یا فلسفهء تحلیلی (صفت)
analytic, analytical

قابل حل به طریق جبری (صفت)
analytic, analytical

تخصصی

[عمران و معماری] تحلیلی
[ریاضیات] تحلیلی

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to analysis; critical
analytical refers to the use of logical reasoning to discuss or solve problems.

پیشنهاد کاربران

analytical ( adj ) ( �nlˈɪt̮ɪkl ) ( also analytic ) =using a logical method of thinking, e. g. He has a clear analytical mind. =using scientific analysis in order to find out about sth, analytically
analytical
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : analyze / analyse
اسم ( noun ) : analysis
صفت ( adjective ) : analytical / analytic
قید ( adverb ) : analytically
تحلیلی
مثلا "
The analytical process of
جزئیات گرا
نیمکره چپ مغز
تحلیل گرا
تجزیه ای

بپرس